سر عقد سبیل نداشتم. نشستم جلو آینهی توالت و گفتم "با اجازه بابا حسن و بقیه بزرگترها بعله." چهار دست و پات نعله! بابا میگوید "تو خیلی خری ضیا." وقتی ناراحت میشوم، میگوید "خر یعنی بزرگ." میگویم "خِر یعنی بزرگ. خَر یعنی الاغ." میگوید برای یه اَ و اُ ببین چه الم شنگه ای راه انداخته توله سگ. خوبه اسمشو گذاشتیم ضیا. اگه مثل بقیهی باباننهها اسمِ حیوون میوون رو بچهمون میذاشتیم چیکار میکرد؟"