chmn
چمران
آخرین فعالیتها
-
برای کنت مونت کریستو (متن کوتاه شده) نوشت :
شاهکار که میگن همینه. احسسات هنرمندانه منتقل شده بودن، حرص، حسادت، انتقام. میرفتی تو کنه داستان. متن کوتاه شده رو خوندم ولی اونقدر قشنگ بود که بالاخره نسخهی کاملش رو هم خواهم خوند.
-
برای ارمیا نوشت :
ارمیا؛ برایم جالب بود که شخصی که خودش در خط مقدم نبوده به این خوبی یک رزمنده را درک کند. فکر میکنم متفاوتترین اثر مربوط به دفاع مقدس باشد، مخصوصا با خلاقیتها و ریز بینیهای خاص امیرخانی. از نظر تکنیکی البته میتواند ضعیفترین کار امیرخانی باشد اما محتوای جالبی دشت، آن قدر که میتوان آن را بارها خواند و خسته نشد. جای تفکر زیادی هم داشت که میتوان ساعتها روی آن بحث کرد. اما هنوز فکر میکنم حرفهای زیادی باید در این کتاب زده میشد، که نشد؛ تا جلد بعدی آن که «بیوتن» باشد. خواندنش را پیشنهاد میکنم به شرطی که یک ماه بعدش سراغ بیوتن بروید.
-
برای 1 تکه زمین کوچک نوشت :
اصتلاحن خیلی باهاش حال نکردم؛ نویسنده خیلی ساده به موضوع پرداخته بود و تقریبن ایده پردازی خاصی نکرده بود. عقایدش رو هم خیلی قبول ندارم. مثل برای فلسطینیها کتاب نوشته، ولی توش حرفهایی زده بود که تو ناخودآگاه فردریال بیشتر علیه فلسطین تاثیر میذاشت. دوتا ستاره رو هم برای این بهش دادم که: موضوع ساده رو خوب پردازش کرده بود. موضوعش بدک بود. جمال شخصیت خیلی ملموسی داشت.
-
برای آنها که به خانه من آمدند نوشت :
دوستش نداشتم؛ فضای گنگ و بعضن تاریک. آخر داستان رو میخواست تکون دهنده نوشته باشه، ولی نتیجه ای که از این همه داستان سرایی گرفته بود جالب نبود چندان بدترین ویژگی کتاب، توضیحات بیش از حد و توصیفات کسل کننده بود. نویسنده بدجوری تفنگ چخوف رو شکسته بود!
-
برای داستان انتقام نوشت :
داستان بهشدت فنی نوشته شده بود؛ ناخودآگاه تا آخر داستان میکشیدت ولی تضمینی نیست بعد از خوندن داستان همچنان دوستش بداری. وپایان رو میپسندیدم هرچند خاصپسند بود و هر مخاطبی خوشش نمیآد.
-
برای دموکراسی یا دموقراضه نوشت :
یه نگاه بامزه و داستانی به دموکراسی داشت! نویسنده میخوست طنز بنویسه، ولی جدن خندهدار نبود، در حدی بود که فوقش یه لبخند بزنی. خوبی اصلیش این بود که داستان رو شعاری نکرده بود. داستان خیلی از خط بیرون میزد و چیزای بیربط داشت، اما جدن جذاب بود!
-
برای مردی به نام اوه نوشت :
از یک شاهکار نمیشه چیزی بیشتر از این انتظار داشت… در حدی نیستم که بخوام چنین کتابی رو نقد کنم، فقط باید بگم هر کی که هستین، حتمن حتمن باید این کتاب رو بخونید. من که فیلمش رو ندیدم، ولی در عجبم که چه طوری ممکنه فیلمی که با اقتباس از چنین چیزی ساخته شده، اسکار رو به یه فیلم ایرانی واگذار بکنه.
-
برای آبشار یخ نوشت :
پس ازمدتها لذت خواندن یک رمان نوجوان عمیق را به من بخشید. از نظر تکنیکی مقبول بود ام معرکه نبود، گاهی نویسنده سرخوردهات میکرد و گاه دوست داشتی کتاب را پاره کنی! ولی نویسنده کار خود را درست انجام داده بود و نقطه قوت داستان در شخصیت پردازیها و جریان داستانی بود که به خوبی با یکدیگر گره خورده بودند و داستان را پر از محتوای ملموس کرده بود. البته یککمکی بچهگانه بود و قلم داستان میتوانست برای مخاطب بزرگسال خسته کننده باشد. اصلیترین ویژهگی داستان که آن را برای من تبدیل به یک شاهکار کرده بود، شخصیتپردازی آن بود. هیک، یک برسرکر (همان وایکینگ خودمان!) که با وجود این که عاطفه را در خودش کشته و هرگز به فکر تشکیل خانواده یا عشق ورزیدن نبوده است تا بتواند با تمام قوا از پادشاه دفاع کند؛ حالا لطافت روح او و عواطف زیبایش را میبینیم. سولویگ، دختر پادشاه که نه زیباست و نه قدرتمند، و هیچکس او را به چشم یک شاهدخت نمیبیند اما به قدرتهای درونش پی میبرد و استعدادهایش را مییابد و به روح زیبایش میرسد. اگر داستانهای حماسی، اسطورهای یا رئال و فانتزی کودکانه را دوست دارید از دستش ندهید.
-
برای سلحشوران پارلهآن نوشت :
امیدوارم تو زمینهی رمانهای فانتزی ایرانی، باز هم شاید چنین چیزهایی باشیم. داستان خلاقانه بود؛ برخلاف بقیه کتابهای همسان که همه چیز و از فانتزیهای موفق کپی میکنن، از اسمها گرفته تا افسانهها و قدرتها، همه زادهی تخیلات خود نویسنده بود. شخصیتپردازیها قوی بود، ولی چون تعداد شخصیتهای محور زیاد بود، نمیشد همه رو دقیق شناخت. به شدت کشنده بود؛ من یکی که کلن فکر و ذهنم مشغلش بود. راستی! این کتاب دوستداشتنی قراره ادامه هم پیدا کنه و جلد بعدیش در دست احداثه. اینجا هم میتونین معرفیش رو از زبان فاطمه حیدری، و بریدهای از کتاب رو از خود نویسنده بشنوین: http://www.ofoqbookclub.com/1397/04/21/رادیو-فندق؛-قسمت-اول-ایرانی-بخوانیم
-
برای چراغها را من خاموش میکنم نوشت :
هر کسی که مادر است یا مادر دارد، باید این کتاب را بخواند. اشکالات فنی کمی نداشت، اما محتوا بسیار عمیق و قوی بود.
-
برای عقربهای کشتی بمبک نوشت :
کتاب جذابی بود، مخصوصا برای نوجوانها. آقای حسنزاده خیلی خوب خواننده رو میبره تو فضای جنگ یا انقلاب. هر چند که عاشقانه نبود و رو بخش عاشقانه اش مانور خاصی نداده بود، برخلاف کتابهای عاشقانهی دیگهشو - که باعث شده بود فکر کنم اصلا خوب عاشقانه نمینویسن- به نکات جالبی در عاشقی اشاره کرده بودن که برام بامزه بودن!
-
برای کنسرو غول نوشت :
دفعهی دوم که خوندمش، خیلی چیزای جدیدی فهمیدم، کتاب ظریفی بود. مثل همیشه مهدی رجبی با یه مشت پیام اخلاقی اومده بود که هنرمندانه در داستان پنهان شده بودند. تنها ایرادی که از نظر من وارده، گنگ بودن بعضی بخشهاست که باعث میشه از خیر دونستن بعضی گرههای داستان بگذری.
-
برای هویج بستنی نوشت :
گاهی احساس میکنم آقای حسنزاده نوجوانی است که مو و سیبیلهایش را بلند کرده. بعضی از داستانها خلاقانه و لذتبخش نبودند، نمیدانم چرا اما تنها یک ارتباط ساده با خواننده برقرار میشد، و تمام. از حق نگذریم که بعضی از داستانها بهقدری لذتبخش بودند که دوست داشتی بارها برای خودت و دیگران بخوانیشان.
-
برای مردگان باغ سبز نوشت :
داستان، روایت جالبی داشت و من رو یاد قلم آقای امیرخانی میانداخت. نکتهی مثبت این بود که داستان از دو راوی، با فاصلهی زمانی منتقل میشد، که باعث شده بود علاوه بر تشریح واقعه، آثارش هم دیده بشه. مثل همیشه آقای بایرامی داستان رو اسپویل کرده بودن. جریانی که دونستنش میتونست هیجان زیادی رو با داستان همراه کنه، وسط داستان با یه فلش بک گفته شد. شاید اگه نزدیک به آخر داستان میفهمیدیم، علاوه بر انسجام نوشته خوش فرجامتر هم میشد. در کل حیرتانگیز رود و فعلن بهترین اثر آقای بایرامی که خوندم.
-
برای قلعه حیوانات نوشت :
برای بار دوم خواندمش؛ دفعهی قبلی بچهتر بودم. همه چیز بی عیب و نقص بود؛ خصوصن پایان سمبلیکش که مخاطب را در خود فرو میبرد. از آن داستانهاست که باید بارها و بارها خونده شود؛ و همه بخوانندش.