نجار به من گفت: (( تو باید کاربرد انها را از یاد ببری. آنها را فقط از جنبه فنی در نظر بگیر. میبینی چقدر قشنگ اند؟) ) من این چوب بستها و تیرها، این آمد و شد طنابها و این مجموعه چرخها و قرقرهها را نگاه میکردم و به خود میگفتم به هیچ وجه نباید بدن شکنجه شدهها را میان آنها ببینم. ولی هر قدر بیشتر در این باره تلاش میکردم، کمتر موفق میشدم ویکنت دونیم شده ایتالو کالوینو
sina
۲۰ نقل قول
از ۵ رمان و ۵ نویسنده
روزها به این ترتیب در ترالبا سپری میشد. احساسات مان بی رنگ و عاری از شور و شوق میشد، چون حس میکردیم میان فضیلت و فسادی به یک اندازه غیرانسانی گیر کرده ایم. ویکنت دونیم شده ایتالو کالوینو
اهالی دهکده کم کم میگفتند: (( نیمه خوب به مراتب بدتر از نیمه بد است.) ) ویکنت دونیم شده ایتالو کالوینو
نجار به من گفت: (( تو باید کاربرد انها را از یاد ببری. آنها را فقط از جنبه فنی در نظر بگیر. میبینی چقدر قشنگ اند؟) ) من این چوب بستها و تیرها، این آمد و شد طنابها و این مجموعه چرخها و قرقرهها را نگاه میکردم و به خود میگفتم به هیچ وجه نباید بدن شکنجه شدهها را میان آنها ببینم. ولی هر قدر بیشتر در این باره تلاش میکردم، کمتر موفق میشدم. ویکنت دونیم شده ایتالو کالوینو
نجار به من گفت: (( تو باید کاربرد انها را از یاد ببری. آنها را فقط از جنبه فنی در نظر بگیر. میبینی چقدر قشنگ اند؟) ) من این چوب بستها و تیرها، این آمد و شد طنابها و این مجموعه چرخها و قرقرهها را نگاه میکردم و به خود میگفتم به هیچ وجه نباید بدن شکنجه شدهها را میان آنها ببینم. ولی هر قدر بیشتر در این باره تلاش میکردم، کمتر موفق میشدم. ویکنت دونیم شده ایتالو کالوینو
هدفی که برای آن پول در نظر بود، به اندازه نقشه ی اولیه ام جدی بود. آن را فقط برای ادامه ی کار دیماجّو خرج نمیکردم برای باورهای خودم هم بود، برای موضع گرفتن در مورد چیزی که بهش اعتقاد دارم، برای به وجود آوردن تغییری که تا به حال قادر به انجامش نبودم. ناگهان انگار زندگی ام برایم معنا و مفهوم پیدا کرده، نه فقط همان چند ماه گذشته، که تمام زندگی ام از همان روز تا ابتدایش. تلاقی معجزه آسایی بود، تقارن شگفت انگیز انگیزهها وآمال بود. اصل وحدت بخش را پیدا کرده بودم و این تفکر میتوانست تمام تکههای شکسته ام را گرد هم بیاورد. برای اولین بار در عمرم کامل شده بودم. هیولای دریایی پل استر
دو روز بیشتر نگذشته بود که با انزجار متوجه شد چه قدر دلش میخواهد لیلیان را لمس کند. میدانست که به خاطر زیبایی لیلیان نبود، به این خاطر بود که زیبایی لیلیان تنها بخَی از وجودش بود که به زاخس اجازه شناختنش را داده بود. اگر این قدر سرسخت نبود، ایت قدر برای درگیر کردن زاخس در رابطه ای مستقیم بی میلی نشان نمیداد، چیزهای دیگری هم برای فکر کردن پیدا میشدو احتمالاً طلسم کشش جسمی میشکست. میشود گفت که لیلیان از فاش کردن خودش برای زاخس سرباز زده بود، و این یعنی هیچ وقت چیزی بیشتر از یک شیء نبود، هیچ وقت چیزی بیش از خود جسمانی اش به حساب نیامده. هیولای دریایی پل استر
زاخس عاشق این کنایهها بود، حماقتها و تناقضهای بزرگ و بی شمار تاریخ، عاشق این که چه طور واقعیتهای تاریخی خودشان خودشان را گنده میکنند هیولای دریایی پل استر
(( آن قدرها که فکر میکنی بد نبود. وقتی آنجایی، نگران هیچ چیز نیستی. در روز سه وعده غذا داری. مجبور نیستی لباس بشویی. زندگی ات پیشاپیش برنامه ریزی شده. باورت نمیشود زندان چه آزادی ای به آدم میدهد.) ) هیولای دریایی پل استر
در این این پانزده سال زاخس از ابتدا تا انتهای خودش را پیموده بود. و زمانی که به انتها رسید شک دارم که میدانست چه کسی است. بعد از پیمودن چنین راه دور و درازی دیگر برایش ممکن نبود به یاد بیاورد از کجا شروع کرده. هیولای دریایی پل استر
پس، نباید به حال پیشخدمت هتل و رستوران تاسف خورد. گاهی که در رستورانی نشسته اید و نیم ساعت پس از ساعت تعطیل هنوز مشغول غذا هستید، حس میکنید پیشخدمت خسته که در کنارتان ایستاده حتماً پیش خود به شما ناسزا میگوید. اما اینچنین نیست. او در حالی که نگاهتان میکند نمیگوید که «چه آدم پرخوری است» بلکه میگوید «روزی که پول کافی پس انداز کرده باشم منهم از همین شخص تقلید خواهم کرد.» وی به فکر نوعی لذت و خوشی است که کاملاً آنرا درک میکند و میستاید. به همین جهت هم پیشخدمتها به ندرت سوسیالیست میشوند، و اتحادیه مفید و کارآمدی هم ندارندو همگی روزی دوازده ساعت کار میکنند- حتی در کافههای زیادی هفته هفت روز و روزی پانزده ساعت مشغول کار هستند. اینان «خود گنده بین» اند و چاکرصفتی را هم از مقتضیات کار خود میدانند. آس و پاسها جورج اورول
گالیله: حرف بزنید، حرف بزنید! جامه ای که به تن دارید این حق را به شما میدهد تا هرچه که بخواهید، بگویید. کشیش جوان: آقای گالیله، رشته تحصیلی من ریاضی بوده است.
گالیله: این به شما کمک میکند، اگر مجبور باشید نپذیرید دو دو تا، چهار میشود. زندگی گالیله برتولت برشت
…گوش کن ساگردو. به انسان اعتقاد دارم، من به عقل انسان اعتقاد دارم. بدون داشتن چنین اعتقادی، دیگر نیرویی جهت برخاستن از تخت و خواب در صبح نخواهم داشت. زندگی گالیله برتولت برشت
آزادی تحقیقات بی آنکه وقت آزادی برای تحقیق داشته باشم چه فایده ای دارد؟ زندگی گالیله برتولت برشت
حمایت شما از آزادی اندیشه انگار مبدل به کاسبی خوبی شده است، اینطور نیست؟ در حالی که میکوشید اینطور نشان دهید که مناطق دیگر زیر یوغ تفتیش عقاید است و در آن نقاط انسانها را میسوزانند، خودتان نیز از این طرف با چندرغاز حق الزحمه استادان را میپردازید. شماها به خودتان اجازه میدهید تا در ازا این حمایت در برابر دادگاه تفتیش عقاید پایینترین دستمزدها را به آموزگارانتان بپردازید. زندگی گالیله برتولت برشت
براثر این تحولات گردبادی به هوا خاسته که حتی دامن قبای زربافت شاهزادهها و کشیشان اعظم را نیز بالا میزند، طوری که از زیر این بالاپوش، چاق یا لاغر بودن پاهای صاحبان آنها عیان شود، پاهایی به مانند پاهای بقیه انسانها. معلوم میشود که در آسمانها نیز خبری نیست. افشای این راز سربسته همه را به خنده انداخته است. زندگی گالیله برتولت برشت
با این همه بدبختی که در دنیا میدید، انتظار شادی و خوشبختی بیهوده و احمقانه مینمود. توقعاتش را از زندگی کم کرده بود، عکسها در کشوها بودند و یاد مردگان را از ذهن رانده بود. فقط یک چرم تیغ تیزکنی، و یک جفت دستبند زنگ زده تزئین اتاق بود. ولی فکر میکرد که آدم بالاخره چشم و گوش دارد، و میشنود. یک آدم خوشبخت به من نشان بده تا من هم غرور، خودپسندی، شرارت و جهل مطلق را نشان دهم. جان کلام گراهام گرین
…و برای اولین بار به این نتیجه رسید که در روابط بشری درد و رنج تا چه حد اجتناب ناپذیر است ، درد پررنج، و درد تحمیلی؛ آدم باید احمق باشد که از تنهایی بترسد جان کلام گراهام گرین
زندگی به نظر اسکوبی بسیار طولانی میآمد. نمیشد آزمودن آدمی در سالهای کمتری انجام پذیرد؟ نمیتوانستیم در هفت سالگی اولین گناه کبیره مان را مرتکب شویم، در ده سالگی به خاطر عشق یا نفرت خودمان را خانه خراب کنیم، و در پانزده سالگی در بستر مرگ به رستگاری چنگ زنیم؟ جان کلام گراهام گرین
ناامیدی بهایی بود که آدمی برای هدفی غیرقابل دسترس میپرداخت. میگویند این کار گناهی نابخشودنی است، اما گناهی است که آدمهای پست یا خبیث هرگز مرتکب آن نمیشوند. چنین مردی همیشه امیدوار است که هرگز به نقطه انجماد آگاهی از شکست مطلق نخواهد رسید. فقط یک مرد خوب و شریف است که در قلب خود ظرفیت تحمل نکبت و بدبختی را دارد. جان کلام گراهام گرین