بریده‌هایی از رمان سه‌شنبه‌ها با موری

نوشته میچ آلبوم

خیلی ساده است. وقتی رشد می‌کنی و بزرگ می‌شوی، مطالب بیشتری می‌آموزی. اگر قرار بود در بیست و دو سالگی باقی می‌ماندی، عقلت هم به همان اندازه باقی می‌ماند. پیر شدن صرفاً زوال و تحلیل رفتن نیست. رشد هم هست. چیزی بیشتر از نزدیک‌تر شدن به مرگ است. همه اش جنبه منفی نیست، جنبه مثبت هم دارد. می‌فهمی که باید بمیری و با این علم و اطلاع بهتر زندگی می‌کنی.
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
تجربه ای نظیر صاحب اولاد شدن وجود ندارد. بله، همین طور است که می‌گویم. چیزی جای آن را نمی‌گیرد. نمی‌توانید آن را با داشتن دوست تجربه کنید. نمی‌توانید آن را با داشتن معشوق تجربه کنید. اگر می‌خواهی مسئولیتی تمام عیار بر دوش هایت بگذارند، اگر می‌خواهی در قبال انسان‌های دیگر مسئولیتی پیدا کنی و به طرزی عالی و بی کم و کاست دوست بداری و مهر بورزی، در این صورت باید صاحب فرزند شوی.
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
مهمترین چیزا در زندگی این است که بدانی چگونه به دیگران عشق بورزی و چگونه مورد مهر و عشق آنها واقع شوی.
بگذار عشق به درونت رخنه کند. فکر می‌کنیم شایسته این عشق نیستیم. فکر می‌کنیم اگر عشق را به وجودمان راه دهیم، بیش از اندازه نرم می‌شویم. اما فرزانه ای به نام لی واین جان کلام را گفت. او گفت: «عشق تنها حرکت منطقی است.»
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
خیلی‌ها زندگیشان بی معناست. به نظر نیمه خواب می‌رسند، حتی وقتی کاری را می‌کنند که به اعتقادشان مهم است، انگار در خواب و بیداری هستند. به این دلیل است که خواسته اشتباه دارند. برای این که به زندگی خود معنا بدهید باید دیگران را عاشقانه دوست بدارید، خودتان را وقف دنیای پیرامونتان بکنید، چیزی خلق کنید که به شما معنا و هدف بددهد.
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
زندگی مجموعه ای از فراز و نشیب هاست. دلت می‌خواهد کاری بکنی، اما مجبوری کار دیگری انجام دهی. از چیزی ناراحتی اما می‌دانی که نباید باشی، چیزهایی را امر مسلم می‌پنداری و این در حالی است که می‌دانی هرگز نباید چیزی را امر مسلم فرض کنی.
«کشمکش اضداد به کشیدن یک لاستیک می‌ماند. همه ما جایی در این میانه زندگی می‌کنیم».
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
گاه اتفاقی می‌افتد که صبح‌ها گریه می‌کنم، گریه و باز هم گریه. برای خودم سوگواری می‌کنم. بعضی صبح‌ها به شدت عصبانی هستم، تلخ و دلگیر هستم. اما این حالتم آن قدرا دوام نمی‌آورد. از جایم بلند می‌شوم و می‌گویم: «می خواهم زندگی کنم…».
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
سال 1979 است. در استادیوم براندیس مسابقه بسکتبالی در جریان است. تیم ما بازی خوبی را به نمایش می‌گذارد. دانشجویان فریاد شادی سرداده اند و تشویق می‌کنند. «ما اول می‌شیم.» موری هم در همان نزدیکی نشسته است. حیرت زده به نظر می‌رسد. در لحظه ای در میان فریاد «ما اول می‌شیم» دانشجویان، موری از جایش بلند می‌شود و فریاد می‌کشد: «مگر دوم شدن چه اشکالی دارد؟»
دانشجویان نگاهش می‌کنند. صدایشان را پایین می‌آورند. موری سر جایش می‌نشیند، لبخند پیروزی می‌زند.
/ از ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
وقتی آدم‌ها تهدید میشوند، احساس خطر میکنند، پست و تنگ نظر میشوند. این کاریست که فرهنگمان دارد با ما انجام میدهد. اقتصادمان. حتی آنهایی که شغل اقتصادی خوبی هم دارند، تهدید میشوند، چراکه نگران از دست دادن مشاغل شان هستند. وقتی تهدید میشوی دیگر حواست فقط و فقط به خودت است. پول را برای خودت خدا میکتی. کل فرهنگ ما همین است… سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم