میچ آلبوم

پشت هر دری، دنیایی از عروسی ها… هیچوقت عوض نمی‌شود، وقتی داماد تور را کنار می‌زند، وقتی عروس حلقه را می‌پذیرد، امکاناتی که در چشم هایشان می‌بینی، در همه جای دنیا یکسان است. آنها حقیقتا اعتقاد دارند که عشق و ازدواجشان همه ی رکودها را می‌شکند. در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
آنچه قبل از تولد تو اتفاق می‌افتد، بر تو اثر می‌گذارد. همین طور مردم قبل از تو هم روی تو اثر می‌گذارند. هر روز از جاهایی می‌گذریم که اگر به خاطر مردم قبل از ما نبود، نمی‌گذشتیم. محل کار ما، جایی که وقت زیادی را در آن می‌گذرانیم… اغلب فکر می‌کنیم با ورود ما آغاز شده؛ اما این درست نیست. در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
همه ی پدر و مادرها خواه ناخواه، به بچه هایشان صدمه می‌زنند. نمی‌شود کاری‌اش کرد. جوانی، مثل آیینه ای صاف و بی زنگار، آثار پرورشگران خود را جذب می‌کند. بعضی از والدین بر آن لک می‌اندازند، بعضی دیگر ترک، تعدادی هم کودکی را کاملا خرد و به تکه‌های کوچک ناصاف و تعمیرنشدنی مبدل می‌کنند. در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
من دنیا را زمانی ترک کردم که تقریبا چیزی جز جنگ نمی‌شناختم. حرف جنگ، نقشه‌های جنگ، خانواده ی جنگ. آرزویم این بود که ببینم دنیا بدون جنگ، پیش از این که شروع به کشتن هم کنیم، چه شکلی بوده. ولی چشم‌های ما متفاوت است. آنچه تو می‌بینی، چیزی نیست که من می‌بینم. در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
فداکاری بخشی از زندگی است. باید این طور باشد. نباید از آن پشیمان شد. باید استنشاقش کرد. فداکاری‌های کوچک، فداکاری‌های بزرگ. مادری کار می‌کند تا پسرش به مدرسه برود، دختری به خانه برمی‌گردد تا از پدر بیمارش مراقبت کند و مردی به جنگ می‌رود… در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
مردن، پایان همه چیز نیست. ما فکر می‌کنیم هست. ولی آنچه در زمین اتفاق می‌افتد، فقط شروع است. مثل شب اول آدم در زمین، وقتی دراز کشید تا بخوابد. فکر می‌کرد همه چیز تمام شده، نمی‌داند خواب چیست. چشم هایش دارد بسته می‌شود و فکر می‌کند دارد از این دنیا می‌رود. اما این طور نیست. صبح روز بعد بیدار می‌شود و دنیای جدید و تازه ای برای کشف، پیش رویش است. ولی چیز دیگری هم دارد؛ دیروز را دارد. در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
جوان‌ها به جنگ می‌روند؛ گاهی به اجبار، گاهی به میل خود. همیشه احساس می‌کنند وظیفه‌شان است. این موضوع از داستان‌های غم‌انگیز و چند لایه ی زندگی می‌آید. قرن ها، بشر شجاعت را با برداشتن سلاح و بزدلی را با زمین گذاشتن سلاح یکی گرفته است. در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
می گویی باید تو به جای من می‌مردی. ولی در طول زندگی ام روی زمین، انسان هایی هم به جای من مردند. هر روز این اتفاق می‌افتد. وقتی صاعقه یک دقیقه بعد از رفتن تو رخ می‌دهد یا هواپیمایی سقوط می‌کند که ممکن بود تو در آن باشی، وقتی همکارت مریض می‌شود و تو نمی‌شوی. فکر می‌کنیم این چیزها تصادفی است؛ ولی برای همه شان تعادل وجود دارد. یکی می‌پژمرد، دیگری رشد و نمو می‌کند. تولد و مرگ، بخشی از یک کل است. در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
خاک‌سپاری من به عزاداران نگاه کن. بعضی‌شان حتی مرا خوب نمی‌شناسند، ولی آمده بودند. چرا؟ هرگز پرسیده ای وقتی دیگران می‌میرند، چرا مردم جمع می‌شوند؟ چرا احساس می‌کنند باید این کار را بکنند؟
«برای این که جان آدمیزاد، در عمق وجودش می‌داند که همه ی زندگی‌ها همدیگر را قطع می‌کنند. این که مرگ، فقط یک نفر را نمی‌برد. وقتی مرگ، کسی را می‌برد، شخص دیگری را نمی‌برد. در فاصله ی کوتاه بین برده شدن و برده نشدن، زندگی خیلی‌ها عوض می‌شود.»
در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
آدم‌ها چگونه آخرین کلماتشان را انتخاب می‌کنند؟ آیا جاذبه ی آن کلمات را حس می‌کنند؟ آیا آن کلمات قطعا باید عاقلانه باشند؟ وقتی اجل آدم رسید، رسیده. همین. شاید موقع رفتن، یک حرف عاقلانه بزنی؛ ولی شاید هم خیلی ساده یک حرف ابلهانه بزنی. در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
پذیرای امواج عشق باشیم. ما فکر میکنیم استحقاق یا طرفیت عشق را نداریم. فکر می‌کنیم اگر اجازه دهیم عشق در ما نفوذ کند، خیلی احساسی و مهربان خواهیم شد. اما خردمندی به نام لوین چه خوب این مطلب را گفته که: (( عشق تنها عمل عقلانی ( منطقی) است)). سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
خیلی‌ها با زندگی عاری از آن طرف آن طرف می‌روند. انگار در عالم بین خواب و بیداری سیر می‌کنند، حتی زمان هایی که به زعپ خود مشغول انجام کارهای مهم هستند. به آن دلیل است که آنها را اشتباه انتخاب کردند. که آن چه می‌تواند به زندگی تو معنی و مفهوم بدهد، وقفه خودت در راه دوست داشتن و عشق به دیگران است، وقف به خود به جمعیت اطراف، وقف خودت به خلق پدیده هایی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
عشق، به سان باران، می‌تواند زوجها را از بالا تغذیه کند و از لذتی‌تر و تازه سرشار سازد. اما عشق، گاهی بر اثر داغی خشمِ زندگی، در سطح می‌خشکد، به گونه ای که باید از بن، از ریشه تغذیه و به آن رسیدگی شود تا خودش را زنده نگه دارد. 5 نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید میچ آلبوم
نگه داشتن خشم، سمّ است. آن سم تو را از درون از بین می‌برد. ما تصور می‌کنیم تنفر سلاحی است که با آن به شخصی که به ما آزار رسانده است حمله می‌کنیم. در حالی که تنفر تیغه ای قوس دار است. آن آزاری را که با آن می‌دهیم، به خودمان بر می‌گردد. 5 نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید میچ آلبوم
همه پدرها، مادرها، به فرزندانشان آسیب می‌زنند. این اجتناب ناپذیر است. «جوانی» ، مانند شیشه ای پاک و دست نخورده، نقش دستهایی را که به آن زده می‌شود، جذب می‌کند. بعضی پدر و مادرها آن‌ها را لک و کثیف می‌کنند، بعضیها به آن تَرَک می‌اندازند، عده ای دوران کودکی را خرد و متلاشی و به تکه‌های کوچک، تیز و ناهموار تعمیر ناشدنی، بدل می‌کنند. 5 نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید میچ آلبوم
جوانها به جنگ می‌روند. گاهی به این دلیل که باید بروند و بعضی اوقات به این دلیل که میل دارند بروند. همیشه احساس می‌کنند از آنان انتظار دارند به جنگ بروند. این برگرفته از لایه لایه داستانهای غم انگیز زندگی است که در طی قرنها، شجاعت با بلند کردن دستها اشتباه گرفته شده است؛ و کم دلی با پایین انداختن آنها. 5 نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید میچ آلبوم
حاکم اسپانیا جامعه ای با رهبریِ خودکامه و ظالم ساخته بود که هر تخطی و هر انحرافی را در آن خیانت تلقی می‌کرد. چنین دولت‌هایی را پیش‌تر هم دیده بودم. شهروندانشان همیشه شبیه به هم هستند. خسته. نگاه‌های بی‌حوصله و محتاط. در نبردِ مداوم با هراسی خفه‌کننده.
هنر در چنین اوضاعی رنج می‌بیند و در اسپانیا هم رنح دید. مردم از بیان نظراتشان می‌ترسیدند. می‌ترسیدند طورِ خاصی بنویسند یا برقصند. شاعرها در زندان بودند. موسیقی محلی قدغن بود. برنامه‌های متنوعِ موسیقی در رادیو جای خود را به آشپزی سنتی اسپانیا داده بود.
سیم‌های جادویی فرانکی پرستو میچ آلبوم
تمام داستان‌های عاشقانه سموفونی هستند.
و درست مثل سموفونی‌ها، عاشقانه‌ها هم چهار مووْمان دارند:
• آلِگرو، شروع پر شور و تند
• آداجیو، نقطه‌ی عطف و آرام
• مِنوئه/اسکرِتسوُ، انقطاع‌های کوتاه در ضرب سه چهارم
• روُندوُ، تمی تکرار شونده که با قطعه‌ها یا پاساژهای مختلف منقطع می‌شود.
سیم‌های جادویی فرانکی پرستو میچ آلبوم
شما انسان‌ها همیشه هم‌دیگر را محبوس می‌کنید. زندان. سیاهچال. چند تایی از قدیم‌ترین زندان‌هایتان مجراهای فاضلاب بود و انسان‌های محبوس در آن در کثافتِ خودشان زندگی می‌کردند. هیچ مخلوقِ دیگری چنین تکبّری ندارد یعنی محبوس‌کردنِ هم‌نوعِ خود. به خیال‌تان هم می‌آید پرنده‌ای پرنده‌ی دیگر را زندانی کند؟ اسبی اسبِ دیگر را به حبس بکشد؟ من که هرگز سر درنیاوردم. فقط می‌توانم بگویم بعضی از غمگین‌ترین صداهای من در چنین مکان‌هایی شنیده شده. آوازِ درونِ قفس اصلاً آواز نیست. التماس است. سیم‌های جادویی فرانکی پرستو میچ آلبوم
«آدم از کجا می‌فهمه عاشق شده، مایسترو؟»
«اگر بپرسی، یعنی عاشق نیستی.»
«شما تا حالا عاشق بودید، مایسترو؟»
«کی ‹رِکوئِردوُس د لا آلهامبرا› رو نوشته؟»
«فرانسیسکو تارگا.»
«چه تکنیکی باید توی اون آهنگ استفاده کرد؟»
«تکنیکِ ترِموُلوُ.»
«تو باید از این سؤال‌ها بپرسی؛ نه سؤال‌های عاشقانه!»
«خودِ ترمولو یعنی چی، مایسترو؟»
«معنای کلمه‌ش می‌شه ‹رعشه›.»
«رعشه یعنی چی؟»
«لرزیدن. ترسیدن یا نگران بودن.»
«کِی این اتفاق می‌افته؟»
ال‌مایسترو مکث کرد. «وقتی عاشقی.»
سیم‌های جادویی فرانکی پرستو میچ آلبوم
مرگ منتظر بود، چون او می‌خواست مسیرش را اصلاح کند، نوشیدنی افراطی و دارو را کم کند. فکر می‌کنید فضولی می‌کنم؟ چرا؟ قبلا هم گفتم عاشق شاگردانم هستم. تعریف کردم که غم‌انگیز‌ترین دیدارهای من با آن‌هایی‌ست که خیلی زود می‌روند. گفتم که تمام آینده را می‌بینم. فکر می‌کنید تقسیم این قدرت فراتر از توان من است؟ آیا باید همیشه صبر کنم تا موسیقی بمیرد؟ سیم‌های جادویی فرانکی پرستو میچ آلبوم
من موسیقی هستم
آمده ام دنبال روح فرانکی پرستو. البته نه همه روحش. فقط ان بخش کمابیش بزرگ روحش که وقتی دنیا آمد از من گرفت. هرقدر هم که از آن تکه ی روح خوب استفاده کرده باشد من امانت هستم،نه ملک طلق. موقع رفتن باید امانتی را پس بدهید.
قریحه ی فرانکی را جمع می‌کنم و بین ارواح نوزادان بعدی پخش می‌کنم. یک روز با شما هم همین کار را خواهم کرد. بی خود نیست وقتی ناگهان اهنگ تازه ای میشنوید سرتان را بالا می‌گیرید یا با شنیدن صدای طبل و درام پا می‌کوبید
تمام انسان‌ها موسیقایی هستند
وگرنه چرا پروردگار به انسان قلب تپنده داده؟
سیم‌های جادویی فرانکی پرستو میچ آلبوم
دیزی گیلِسپی، ترومپت نوازِ جاز، یک زمانی گفت: «تمام عمرم طول کشید تا بفهمم چه چیزی ننوازم». او از آن آدم‌های ویژه بود. حرفش هم درست بود.
سکوت موسیقی را تشدید می‌کند.
آنچه نمی‌نوازید ممکن است شیرینیِ آنچه می‌نوازید را دو چندان کند.
اما کلمات این چنین نیستند. آنچه نگویید ممکن است وجودتان را تسخیر کند.
سیم‌های جادویی فرانکی پرستو میچ آلبوم
اگر می‌خواهی برای آدم‌های طبقه بالا پز بدهی زحمت نکش. آن‌ها همیشه به نظر حقارت نگاهت می‌کنند.
اگر هم می‌خواهی برای زیر دست هایت پز بدهی باز هم زحمت نکش چون فقط حسودی شان را تحریک می‌کنی.
این نوع شخصیت کاذب تو را به جایی نمی‌رساند. فقط قلب باز است که به تو اجازه می‌دهد در چشم همه یک جور باشی.
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
این پیرمرد کوچولو علی رغم همه ی درد و رنج و ضعف شخصی خویش، به آن‌ها توجه می‌کرد، به حرف آن‌ها گوش می‌داد، همان طوری که همه ی آن‌ها آرزوی این را داشتند که یک نفر آن طور که آن‌ها دلشان می‌خواهد، به حرفشان گوش بدهد. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
انگار هر کسی یک جور عجله دارد. مردم در زندگیشان معنی و مفهوم پیدا نکرده اند، پس بیست و چهار ساعته به دنبال آن می‌دوند. اتومبیل جدید، خانه ی جدید، شغل جدید. و متوجه می‌شوند که این چیزها هم بی معنی و خالی هستند. و دوباره می‌دوند و می‌دوند. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
خیلی از آدم‌ها به شدت درگیر مشکلات کوچولو کوچولو می‌شوند، به شدت خودبین و خودمحور می‌شوند. کافی است بیشتر از سی ثانیه با آن‌ها صحبت کنی تا تمرکزشان را از دست بدهند؛ هزاران گفتگوی ذهنی در سر خویش دارند: «به دوستم باید تلفن کنم، باید فاکس بزنم، و…» ، کلی هم مسایل عشقی دارند که راجع به آن‌ها رؤیاپردازی می‌کنند. و درست در لحظه ای که حرفت را تمام کرده ای یادشان می‌افتد که به تو توجه کنند، و می‌گویند: «آه… هاه…» یا «بله، واقعا» و تظاهر می‌کنند که در لحظه هستند و داشتند به حرف‌های تو گوش می‌کردند. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
همیشه وقتی وارد اتاق موری می‌شدم و لبخند محبت آمیز، و شوق و ذوق او را می‌دیدم، انباشته از عشق می‌شدم و به وجد می‌آمدم. البته که او نظیر این رفتار را با خیلی از آدم‌ها انجام می‌داد، می‌دانم، اما مهارت خاص خداداد او این بود که قادر بود به هر مراجعه کننده ای این احساس را منتقل کند، که لبخندی که به او زده می‌شود، خاص او است. صرفا برای او است. لبخندی منحصر به فرد. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
آیا من نگران این هستم که پس از مرگ فراموش شوم؟"
خب؟ هستی؟
«فکر نمی‌کنم، من با کلی آدم سر و کار دارم که ارتباط صمیمانه ای نیز با همدیگر داریم. وقتی عشق وجود دارد، چگونه می‌شود پس از مرگ فراموش شد؟ عشق یعنی زنده ماندن؛ عشق کلید چگونه زنده ماندن تو است حتی پس از مرگ.»
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
انواع و اقسام کارهایی را انجام بده که از قلبت برمی آیند. وقتی اعمالت ریشه در قلب تو دارند، احساس رضایت خواهی کرد، حسادت نمی‌کنی، حسرت اموال دیگران را نمی‌خوری. تمام وجودت انباشته از عکس العمل‌های خودت خواهد شد سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
تو فکر می‌کنی چرا برای من شنیدن مشکلات دیگران تا این حد مهم است؟ مگر من به حد کافی درد و رنج ندارم؟ مگر من به درد خودم گرفتار نیستم؟
"البته که به درد خودم گرفتارم. اما سهیم شدن با دیگران من را مجبور می‌کند احساس کنم که زنده هستم، نه اتومبیل یا خانه ام. قیافه ام در آینه. وقتی برای کسی وقت می‌گذارم، وقتی مجبورش می‌کنم که پس از حس کردن غم و غصه اش بخندد، سلامتی فوق العاده ای را احساس می‌کنم.
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
در طول تمام زندگیم، به هر جایی که رفتم، انسان هایی را دیدم که خواهان به دست آوردن شیء جدیدی بوده اند. خریدن اتومبیل جدید، خریدن اسباب و اثاثیه ی جدید. خریدن آخرین مدل اسباب بازی، و پس از آن خواهان این هستند که در مورد آن با تو حرف بزنند، حدس بزن چه چیزی خریده ام؟
«می دانی تفسیر من از این قضیه چیست؟ این افراد، آدم هایی بوده اند بسیار بسیار تشنه ی عشق، که به جای کسب خود عشق، برای آن جایگزین هایی تعیین کرده اند. آن‌ها اشیای مادی را در آغوش کشیده اند و منتظر بازپس گیری» آغوش _برگشت" خود هستند. اما زهی خیال باطل! تو نمی‌توانی اشیای مادی را جایگزین عشق، مهر و محبت، صمیمیت و رفاقت کنی.
"پول، جای خالی عشق و محبت را پر نمی‌کند. قدرت، جای خالی عشق و محبت را پر نمی‌کند. چون من در حال مرگ هستم، می‌توانم این چیزها را به تو بگویم، وقتی تو بیش از هر زمانی به عشق نیاز داری، نه پول، نه قدرت، هیچ یک آن احساسی را که تو در پی آن هستی، به تو نخواهد داد، هیچ اهمیتی هم ندارد که چقدر پول و قدرت داشته باشی.
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
نوعی شست و شوی مغزی در کشور ما وجود داشته و دارد. می‌دانی چگونه مردم را شست و شوی مغزی می‌دهند؟ یک چیز را بارها و بارها تکرار می‌کنند. کاری که مدام در این کشور انجام می‌دهیم. تملک خوب است. پول خوب است. اثاث بیشتر خوب است. تجارت بیشتر خوب است. بیشتر خوب است. بیشتر خوب است. ما آن را تکرار می‌کنیم _و می‌گذاریم که برایمان تکرار شود _بارها و بارها، تا این که دیگر هیچ کس به خودش زحمت نمی‌دهد به چیز دیگری حتی فکر کند. یک انسان متعادل و طبیعی نیز دچار سرگیجه می‌شود و دید درستی از این نخواهد داشت که واقعا چه چیز مهم است. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
واقعیت این است که بخشی از وجود من «همه سن و سال» است. من سه ساله هستم. پنج ساله هستم. سی و هفت ساله هستم. پنجاه ساله هستم. من همه ی آن سن‌ها را گذرانده ام. و می‌دانم این امر به چه شباهت دارد. وقتی شرایط ایجاب کند که بچه شوم، بچه می‌شوم و از این کار لذت می‌برم. وقتی شرایط ایجاب کند که پیرمردی عاقل شوم، پیرمردی عاقل می‌شوم و از این کار لذت می‌برم. به تمام سن‌های مختلف من فکر کن! من در کنار سن واقعی خودم انسانی «همه سن و سال» هستم. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
اگر پیری تا این حد با ارزش است، پس چرا اکثر مردم همیشه می‌گویند، آه که اگر من یک بار دیگر جوان می‌شدم… ، تو تا به حال نشنیده ای که مردم بگویند، ای کاش من شصت و پنج ساله بودم؟
موری لبخند زد:"می دانی این طرز تفکر به چه چیزی برمی گردد؟ زندگی‌های نارضامندانه. زندگی‌های بدون دستاورد کافی. زندگی‌های خالی. زندگی‌های بی معنی و مفهوم. چون اگر تو معنا و مفهومی در زندگی ات پیدا کنی، هرگز نمی‌خواهی به گذشته برگردی. دلت می‌خواهد پیش بروی. دلت می‌خواهد بیشتر ببینی، کارهای بیشتری انجام دهی. قادر نیستی تا شصت و پنج سالگی صبر کنی.
"گوش کن. تو باید متوجه یک نکته باشی. همه ی جوان‌تر ها باید متوجه این نکته باشند. اگر شما همیشه با مقوله ی پیری در حال جنگ و دعوا باشید، همیشه هم ناراضی و غمگین خواهید بود، چون در هر صورت پیری از راه خواهد رسید.
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
تو هیچ وقت از پیر شدن نترسیدی؟
«میچ، من پیری را در آغوش کشیدم. به استقبالش رفتم.»
در آغوش کشیدی؟
"خیلی ساده است. وقتی سن تو بالا می‌رود، چیزهای بیشتری یاد می‌گیری. اگر تو همیشه در سن بیست و دو سالگی بمانی، همیشه به همان خامی و جهالت بیست و دو سالگی هستی. پیری صرفا فرسودگی نیست، خودت میدانی. پیری رشد و بزرگی است. مثبت‌های آن حتی از مثبت‌های مقوله ی مرگ نیز بیشتر است، زیرا تو به این ادراک می‌رسی که می‌خواهی بمیری، در نتیجه زندگی بهتری را زندگی خواهی کرد.
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
هیچ اعتقادی به این همه تأکید و اهمیت روی جوانی ندارم. گوش کن، من می‌دانم جوان بودن مساوی با چه بدبختی هایی است، پس به من نگو که جوانی دوره ی باشکوهی است. چه بسیار جوان هایی که نزد من آمده اند و از جنگ و دعواهایشان، از تضادهایشان، از بی لیاقتی شان، و از اسفباری زندگی هایشان حرف‌ها زده اند. گاهی زندگی از نظر آن‌ها آن قدر بد و ناگوار بوده که حتی خواستند همدیگر را نیز بکشند…
"و علاوه بر همه ی این تفاسیر اسفناک، جوان‌ها عاقل نیستند. آن‌ها درک کمی از زندگی دارند. وقتی نمی‌دانی چه چیزی دارد اتفاق می‌افتد، چگونه می‌توانی هر روز زندگی کنی؟ وقتی مردم تو را فریب می‌دهند، که این عطر را بخر، چون تو را جذاب‌تر می‌کند، یا این لباس جین را بپوش، چون تو را شهوت انگیزتر می‌کند _و تو باورشان می‌کنی! چه حماقتی!
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
واقعیت این است، مادران ما، ما را در آغوش گرفتند، به آرامی تکانمان دادند، با مهربانی سرهایمان را نوازش کردند، اما هیچ کدام از ما به هیچ وجه نوازش و آغوش به قدر کافی دریافت نکرده ایم، همه ی ما مشتاقانه آرزومندیم که به نوعی به آن آرزوها برگردیم، به روزهای توجه و مراقبت صرف، به روزهای عشق بدون قید و شرط، به روزهای توجه و مواظبت نامشروط. اکثر ما به قدر کافی این طور چیزها را نچشیده ایم. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
اعتقاد قبیله ای از نواحی امریکای شمالی بر این اصل استوار است که هر موجودی بر روی کره ی زمینی حاوی شکل بسیار بسیار کوچکی از خود آن موجود در درون خویش است _یعنی این که مثلا یک غزال، یک غزال کوچولو، و یک انسان، یک انسان کوچولو در درون خود دارد. وقتی موجود بزرگ می‌میرد، آن موجود کوچک به زندگی ادامه می‌دهد، به این صورت که یا به وجودی که در نزدیکی اش متولد شده، حلول می‌کند یا در میان زمین و آسمان در استراحت گاه‌های موقتی آسمانی جای می‌گیرد، و یا در بطن آرام روحی عالی رتبه و مؤنث انتظار می‌کشد تا ماه بتواند آن را مجددا روی کره ی زمین برگرداند.
آن‌ها اعتقاد دارند، بعضی وقت‌ها که ماه خیلی سرش شلوغ است و پر از روح کوچولو، از آسمان ناپدید می‌شود. به همین دلیل است که بعضی شب‌ها ماه در آسمان مشاهده نمی‌شود. اما همواره سرانجام ماه برمی گردد، همان کاری که همه ی ما انجام می‌دهیم.
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
خودت را با احساس شستشو بده. احساس هیچ آسیبی به تو نمی‌رساند. احساس فقط به تو کمک می‌کند. اگر ترس را کاملا در درون خودت جا دهی، اگر آن را مثل یک لباس قدیمی روی دوش خودت بیندازی، آن وقت می‌توانی به خودت بگویی، آهان خیلی خوب. این فقط حس ترس است. من نباید اجازه دهم که ترس مرا کنترل کند. آن را نگاه می‌کنم تا بفهمم به چه دلیلی وجود دارد. مثلا همان مورد تنهایی را در نظر بگیر. تو خودت را کاملا رها می‌کنی، اجازه می‌دهی اشک هایت سرازیر شوند، آن را تمام و کمال احساس می‌کنی. و نهایتا موفق می‌شوی بگویی، آهان، خیلی خوب. این لحظه ی من بود با تنهایی، من از احساس کردن تنهایی نمی‌ترسم. اما اکنون می‌خواهم به خودم اجازه دهم که تنهایی را کنار بگذارم. می‌دانم که احساسات دیگری نیز در دنیا وجود دارند و من می‌خواهم آن‌ها را هم تمام و کمال تجربه کنم. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
یک حس را در نظر بگیر _عشق نسبت به یک زن، غم از دست دادن یک عشق، یا همین چیزی که من الان دارم با آن دست و پنجه نرم می‌کنم، ترس از بیماری لاعلاج و درد آن. اگر تو حس هایت را خفه کنی و آن‌ها را کاملا احساس نکنی. اگر تو به خودت اجازه ندهی که تا آخر با آن‌ها بروی _تا ته حس هایت _تو هرگز قادر نخواهی شد به مرحله ی رها سازی و انفصال برسی، تو خیلی خیلی درگیر احساس ترس شده ای. تو از درد می‌ترسی، تو از غم و غصه می‌ترسی، تو از آسیبی که عشق و عاشقی ممکن است پدید بیاورد، می‌ترسی. فقط در یک صورت تو می‌توانی حس هایت را تمام و کمال تجربه کنی، این که خودت را پرت کنی وسط آن ها، این که به خودت این اجازه را بدهی تا داخل آن‌ها شیرجه بزنی، طوری که حتی سرت هم زیر آن‌ها فرو برود. در این صورت تو معنی درد را درک می‌کنی، معنی عشق را، غم را. و فقط آن لحظه است که می‌توانی بگویی، آهان، خیلی خوب. من این احساس را تجربه کردم. معنی این حس را درک کردم. حالا باید برای لحظه ای از این حس جدا شوم. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
«هر وقت که مردم از من سؤال می‌کنند، بچه دار بشویم یا نه، هرگز به آن‌ها نمی‌گویم چه کار بکنند، فقط می‌گویم همان، هیچ تجربه ای مثل تجربه ی بچه دار شدن نیست، بچه جایگزینی هم ندارد. تجربه ای است منحصر به فرد که به هیچ وجه همپای دوست و رفیق بازی و روابط عاشق و معشوقی نیست. اگر می‌خواهی تمام و کمال مسؤل انسانی دیگر باشی، اگر می‌خواهی یاد بگیری که چگونه عشق بورزی، و پیوند عاطفی قوی ای داشته باشی، پس لازم است که بچه دار شوی.» سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
معزل ترس از بچه دار شدن، این که چگونه ما بچه‌ها را هم چون پدیده هایی دست و پا گیر و مخل آسایش و آزادی خود می‌نگریم، و این که آن‌ها ما را به والدهایی تبدیل می‌کنند که اصلا نمی‌خواستیم باشیم. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
این فقط بخشی از اهمیت خانواده است، نه فقط عشق؛ بلکه، این که تو به بقیه این احساس را منتقل کنی و به آن‌ها اجازه بدهی که بدانند کسی وجود دارد که نگاهش به آن هاست:همان چیزی که من با مرگ مادرم از دست دادم _من به این مبحث می‌گویم:امنیت معنوی، امنیت جان و روح _و این که تو بدانی خانواده ای داری که هر لحظه مراقب و نگران توست. هیچ چیز دیگری جای خانواده و اثرات آن را نمی‌گیرد. نه پول، نه شهرت. " سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
صد البته که مردم، دوستان، و همکاران برای دیدار من می‌آمدند، اما این ها، خلأ داشتن کسی را که هرگز از تو جدا نشود، پر نمی‌کرد. کسی که دایم مراقب تو است، نگران تو است، چشمش به تو است، و تمام وقت دارد تو را نگاه می‌کند. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
حقیقت امر این است که اگر امروز خانواده وجود نداشته باشد، هیچ بنیانی، هیچ زمین محکم و مطمینی وجود نخواهد داشت که مردم قادر باشند روی آن بایستند. این مطلب وقتی برای من روشن شد که مریض شدم. اگر تو حمایت، عشق، توجه و نگرانی خانواده ات را نداشته باشی، تو ابدا هیچی هیچی نداری. عشق بی نهایت مهم است. همان طوری که شاعر بزرگمان اودن گفته:"یا عاشق یکدیگر باشید یا بمیرید. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
میچ، من هم به درستی نمی‌دانم که مفهوم پیشرفت معنوی چیست. اما می‌دانم که به نحوی فقدان ضروریات داریم. به شدت درگیر مسایلی مادی هستیم که ما را راضی نمی‌کنند. ما روابط عاشقانه مان را، جهان اطرافمان را… فقط برای نفع شخصی خود می‌خواهیم. " (ما قدر و ارزش واقعی روابط عاشقانه(به مفهوم کلی) و جهان اطرافمان را آن طور که باید و شاید نمی‌دانیم. از همه چیز بدون این که ارزش واقعی آن‌ها را بدانیم و شکرگزار باشیم، بارها و بارها به نفع خود استفاده می‌کنیم. ) سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
چرا اندیشیدن در مورد مرگ تا این حد دشوار است؟
موری ادامه داد:«برای این که اکثر ما گویی در خواب به این طرف و آن طرف می‌رویم. (راه رونده در خواب) ما حقیقتا دنیا را تمام و کمال تجربه نمی‌کنیم، و چون بین عالم خواب و بیداری قرار داریم، اعمالی را انجام می‌دهیم که به صورت اتوماتیک وار فکر می‌کنیم باید انجام بدهیم. »
و رویارویی با مرگ همه ی این مواضع را تغییر می‌دهد؟
«اوه، بله. تو از همه ی مشغله هایت دور می‌شوی و روی ضروریات تمرکز می‌کنی. وقتی به این ادراک می‌رسی که خواهی مرد، به همه ی مسایل با دید متفاوتی نگاه می‌کنی.»
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
چگونه می‌توانی همواره برای مرگ آماده باشی؟
«به آن چه که بودیستها انجام می‌دهند عمل کن. هر روز، پرنده ی کوچکی را روی شانه ات تصور کن که سؤال می‌کند:آیا امروز همان روز است؟ آیا آماده ام؟ آیا همه ی آن چه را که انجام می‌دهم، واقعا نیاز دارم انجام دهم؟ آیا همان انسانی هستم که می‌خواهم باشم؟»
موری سر خود را به طرف شانه اش برگرداند. گویی آن پرنده آن جا قرار داشت.
موری سؤال کرد: «آیا امروز، روز مرگ من است؟»
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
تو نمی‌دانی رعایت حال دیگران را بکنی یا رعایت حال خودت را، و «کودک درونت» را. سنتی باشی یا روشن فکر -اگر که سنت دیگر برایت کاربرد ندارد -دنبال موفقیت بروی یا ساده گونگی. «نه» بگویی یا «بله». سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
وقتی بی هیچ هراس و شرمی مستقیم در چشمان مرگ نگاه می‌کنی، افکار معنوی و پالایش شده ی شفافی به سراغت می‌آید، من آگاه بودم که موری می‌خواست شفافیت خود را سهیم بشود، به همین خاطر می‌خواستم تا هر وقتی که از دستم بر می‌آید، آن‌ها را به خاطر بسپارم. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
«تو فهمیدی، چشمانت را بستی. تفاوت در همین بود. گاهی نمی‌توانی آن چه را که می‌بینی باور کنی، اما باید آن چه را که احساس می‌کنی باور کنی. و اگر می‌خواهی اطرافیانت همیشه به تو اعتماد و اطمینان داشته باشند، باید تو هم به آن‌ها اعتماد و اطمینان داشته باشی، حتی زمان هایی که در تاریکی [شرایط بد] قرار داری. حتی وقتی که داری می‌افتی و سقوط می‌کنی.» سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
این بیماری فراوحشتناک می‌شود، فقط درصورتی که تو آن را این چنین ببینی. بله دیدن اندامی که آرام آرام خشک و پلاسیده می‌شود، نیست و نابود می‌شود، فراوحشتناک است. اما در عین حال شگفت انگیز هم هست. چون من همه وقت در حال خداحافظی کردن هستم. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
"مهم‌ترین چیز در زندگی این است که یاد بگیریم،
۱-چگونه امواج #عشق را بیرون بفرستیم
و
۲-چگونه امواج عشق را پذیرا باشیم. "
موری زمزمه وار تکرار کرد:«پذیرای امواج عشق باشیم. ما فکر می‌کنیم استحقاق و ظرفیت عشق را نداریم. فکر می‌کنیم اگر اجازه دهیم عشق در ما نفوذ کند، خیلی حساس و مهربان خواهیم شد. اما خردمندی به نام لوین (Levine) چه خوب این مطلب را گفته که:»عشق تنها عمل عقلانی (منطقی) است. "
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
«خیلی‌ها با زندگی عاری از مفهوم به این طرف و آن طرف می‌روند. انگار در عالم بین خواب و بیداری سیر می‌کنند، حتی زمان هایی که به زعم خود مشغول انجام کارهای مهمی هستند. این به آن دلیل است که آن‌ها راهشان را اشتباه انتخاب کرده اند. آن چه که می‌تواند به زندگی تو معنی و مفهوم بدهد، وقف خودت در راه دوست داشتن و عشق به دیگران است، وقف خودت به جمعیت اطرافت، و وقف خودت به خلق پدیده هایی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد.» سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
ما عادت نداریم لحظه‌ای بایستیم،
پشت سرمان را نگاه کنیم،
زندگی‌هایمان را ببینیم و به خودمان بگوییم،
همه چیز همین است؟
همه‌ی چیزی که من می‌خواهم همین است؟
آیا این وسط چیزی گم نشده؟
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
«زندگی مجموعه ای است از پسروی‌ها و پیشروی ها. تو می‌خواهی کاری را انجام بدهی، اما به زور مجبور می‌شوی که کار دیگری انجام دهی. آسیب می‌خوری، در حالی که می‌دانی نمی‌بایست آسیب می‌خوردی. به انجام اعمالی معین در راستای کسب منفعت شخصی خودت مبادرت می‌ورزی، حتی زمان هایی که می‌دانی نباید به فکر نفع شخصی ات باشی.»
«کشش دو قطب متضاد، مانند کش آمدن کشی لاستیکی است. و اکثر ما در فضای میانی آن کش منزل کرده ایم.»
من می‌گویم، این موضوع به مسابقه طناب کشی شباهت دارد.
او می‌خندد. «مسابقه طناب کشی. بله تو توانستی زندگی را این گونه توصیف کنی.»
من سؤال می‌کنم، و اما کدام طرف برنده می‌شود؟
«کدام طرف برنده می‌شود؟»
موری با دندان هایی کج و مأوج، و با چشمانی در محاصره انبوه چین و چروک ها، به روی من لبخند می‌زند.
«عشق برنده می‌شود. #عشق همیشه برنده است.»
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
فرهنگ و سنت حاکم بر روی ما به مردم این دید را القا نمی‌کند که نسبت به خودشان احساس خوبی داشته باشند. ما درس‌های اشتباه را آموزش می‌دهیم. و تو باید خیلی قوی باشی که بتوانی بگویی اگر سنت برایت کاربرد ندارد، ولش کن. سنت خودت را خلق کن. اکثر مردم قادر به انجام این کار نیستند. آن‌ها از من هم غمگین تراند، با وجودی که من این شرایط را دارم. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
«آیا کسی را پیدا کرده ای که قلبت را با او سهیم شوی؟»
«آیا داوطلبانه و بدون چشمداشت کاری برای جامعه ات انجام می‌دهی؟»
«آیا با خودت در صلح و آرامش به سر می‌بری؟»
«آیا تلاش می‌کنی همان انسانی باشی که می‌توانی باشی؟»
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
مربی… من مربی تو خواهم بود و تو هم می‌توانی بازیکن من باشی، تو می‌توانی تمام قسمت‌های دوست داشتنی زندگی را بازی کنی، قسمت هایی که من دیگر حالا برای انجام آن‌ها خیلی پیر هستم. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
موری به طور تمام وقت روی صندلی چرخدار می‌نشست. و با این حال پر از فکر بکر و نکته بود. مطالبش را روی هر چه به دستش می‌رسید یادداشت می‌کرد. باورهایش را به رشته تحریر در می‌آورد. درباره زندگی در سایه مرگ می‌نوشت: «آن چه را می‌توانید انجام دهید و آن چه را نمی‌توانید بپذیرید» ، «بپذیرید که گذشته هر چه بوده گذشته، گذشته را انکار نکنید» ، «بیاموزید تا خود و دیگران را ببخشایید» ، «هرگز خیال نکنید فرصتی از دست رفته است» …! سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
دیزی گیلِسپی، ترومپت نوازِ جاز، یک زمانی گفت: «تمام عمرم طول کشید تا بفهمم چه چیزی ننوازم».
او از آن آدم‌های ویژه بود. حرفش هم درست بود.
سکوت موسیقی را تشدید می‌کند.
آنچه نمی‌نوازید ممکن است شیرینیِ آنچه می‌نوازید دو چندان کند.
اما کلمات این چنین نیستند. آنچه نگویید ممکن است وجودتان را تسخیر کند.
سیم‌های جادویی فرانکی پرستو میچ آلبوم
اگر به ازای هر انسان نُچ نُچ گویی که به بچه ای گفته زیادی کم سن و سال است یا به سازی گفته زیادی بزرگ است یا رک و راست گفته رفتن به وادی موسیقی «اتلاف وقت» است یک آجر به من می‌دادند،می توانستم دور دنیایتان چند بار دیوار بکشم سیم‌های جادویی فرانکی پرستو میچ آلبوم
ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﮐﻪ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ‌ﯼ زﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﻢ، ﻗﺎﺩﺭ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺘﺎ ﺑﻤﯿﺮﯾﻢ، ﺑﻤﯿﺮﯾﻢ! ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩﯼ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﺮﮒ ﺑﺮﮒِ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺭﻗﻢ ﺯﺩﻩ ﺍﯾﻢ، ﻫﻤﺎﻥﻃﻮﺭ ﺳﺮ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ. . ﻣﺎ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﻟﻤﺴﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻬﺸﺎﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ. سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
خیلی ساده است. وقتی رشد می‌کنی و بزرگ می‌شوی، مطالب بیشتری می‌آموزی. اگر قرار بود در بیست و دو سالگی باقی می‌ماندی، عقلت هم به همان اندازه باقی می‌ماند. پیر شدن صرفاً زوال و تحلیل رفتن نیست. رشد هم هست. چیزی بیشتر از نزدیک‌تر شدن به مرگ است. همه اش جنبه منفی نیست، جنبه مثبت هم دارد. می‌فهمی که باید بمیری و با این علم و اطلاع بهتر زندگی می‌کنی.
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
تجربه ای نظیر صاحب اولاد شدن وجود ندارد. بله، همین طور است که می‌گویم. چیزی جای آن را نمی‌گیرد. نمی‌توانید آن را با داشتن دوست تجربه کنید. نمی‌توانید آن را با داشتن معشوق تجربه کنید. اگر می‌خواهی مسئولیتی تمام عیار بر دوش هایت بگذارند، اگر می‌خواهی در قبال انسان‌های دیگر مسئولیتی پیدا کنی و به طرزی عالی و بی کم و کاست دوست بداری و مهر بورزی، در این صورت باید صاحب فرزند شوی.
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
مهمترین چیزا در زندگی این است که بدانی چگونه به دیگران عشق بورزی و چگونه مورد مهر و عشق آنها واقع شوی.
بگذار عشق به درونت رخنه کند. فکر می‌کنیم شایسته این عشق نیستیم. فکر می‌کنیم اگر عشق را به وجودمان راه دهیم، بیش از اندازه نرم می‌شویم. اما فرزانه ای به نام لی واین جان کلام را گفت. او گفت: «عشق تنها حرکت منطقی است.»
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
خیلی‌ها زندگیشان بی معناست. به نظر نیمه خواب می‌رسند، حتی وقتی کاری را می‌کنند که به اعتقادشان مهم است، انگار در خواب و بیداری هستند. به این دلیل است که خواسته اشتباه دارند. برای این که به زندگی خود معنا بدهید باید دیگران را عاشقانه دوست بدارید، خودتان را وقف دنیای پیرامونتان بکنید، چیزی خلق کنید که به شما معنا و هدف بددهد.
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
زندگی مجموعه ای از فراز و نشیب هاست. دلت می‌خواهد کاری بکنی، اما مجبوری کار دیگری انجام دهی. از چیزی ناراحتی اما می‌دانی که نباید باشی، چیزهایی را امر مسلم می‌پنداری و این در حالی است که می‌دانی هرگز نباید چیزی را امر مسلم فرض کنی.
«کشمکش اضداد به کشیدن یک لاستیک می‌ماند. همه ما جایی در این میانه زندگی می‌کنیم».
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
گاه اتفاقی می‌افتد که صبح‌ها گریه می‌کنم، گریه و باز هم گریه. برای خودم سوگواری می‌کنم. بعضی صبح‌ها به شدت عصبانی هستم، تلخ و دلگیر هستم. اما این حالتم آن قدرا دوام نمی‌آورد. از جایم بلند می‌شوم و می‌گویم: «می خواهم زندگی کنم…».
ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
زمزمه کردم: «مامان» ؟
مدتها می‌شد که این کلمه را بر زبان نیاورده بودم. وقتی مرگ، مادر را از آدم می‌گیرد، این کلمه را نیز برای همیشه از او می‌دزدد.
این، در حقیقت، تنها یک کلمه است، تکرار چند حرف. ولی در روی زمین، هزاران هزار کلمه وجود دارد و هیچ کدام آنها به شکلی که این کلمه ادا می‌شود از دهان آدم بیرون نمی‌آید.
برای 1 روز بیشتر میچ آلبوم
پس از مرگ مادرم، من فهرستی فراهم کردم از وقتهایی که مادرم حمایتم کرد و وقتهایی که من از مادرم پشتیبانی نکردم.
غم انگیز بود.
هیچ توازنی وجود نداشت.
چرا بچه‌ها تا به این اندازه یکی از والدها را ارج می‌نهند و دیگری را در مرتبه ای پایین و بی اهمیت نگاه می‌دارند؟
برای 1 روز بیشتر میچ آلبوم
مادرم همیشه برای من یادداشت می‌نوشت و هر وقت مرا به جایی می‌رساند آن را به من می‌داد. هرگز دلیل آن را نفهمیدم؛ زیرا او می‌توانست هرچیزی را که لازم بود همان وقت به من بگوید و زحمت خرید پاکت و چشیدن مزه بسیار بد چسبِ در پاکت را به خود ندهد. برای 1 روز بیشتر میچ آلبوم
آیا هرگز فردی مورد علاقه را از دست داده و خواهان آن بوده اید که یک بار دیگر با او حرف بزنید، فرصتی دیگر داشته باشید تا زمانی را که تصور می‌کردید او برای همیشه در کنار شما خواهد بود، جبران کنید، اگر چنین است، پس می‌دانید که اگر همه روزهای خود را بر روی هم بگذارید مهم‌تر از آن یک روز نخواهد بود که می‌خواهید برگردد.
و چه اتفاقی خواهد افتاد اگر بتوانید آن را برگردانید؟
برای 1 روز بیشتر میچ آلبوم
میچ ، فرهنگ و سنت تا وقتی که رو به موت نباشی، تشویق ات نمی‌کنند که به این مسایل فکر کنی. ما به شدت گرفتار منیت ، خودبینی ، و خودخواهی شده ایم، شغل ، خانواده، پول کافی، وام ، اتومبیل جدید، تعمیرشوفاژ خراب… درگیر میلیون‌ها کار کوچولو کوچولو شده ایم ، آن هم فقط برای ادامه دادن زندگی و رفتن به سمت جلو. عادت نداریم، لحظه ای بایستیم ، پشت سرمان را نگاه کنیم، زندگی مان را ببینیم، و به خودمان بگوییم، زندگی فقط همین است؟ کل چیزی که می‌خواهم، فقط همین است؟ آیا این وسط چیزی گم نشده ؟ سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
پدرم یک بار به من گفت: «تو می‌توانی پسر مامان باشی یا پسر بابا. اما نمی‌توانی پسر هر دو باشی.»
در نتیجه من پسر بابا شدم. راه رفتن او را تقلید می‌کردم. خنده ی بم و گرفته ی ناشی از سیگاری بودنش را تقلید می‌کردم. با خودم یک دستکش بیسبال داشتم، چون او عاشق بیسبال بود، و هر توپ بیسبالی را که برایم پرتاب می‌کرد می‌گرفتم، حتی آن هایی را که چنان باعث سوزش دست هایم می‌شد که فکر می‌کردم باید فریاد بکشم.
وقتی مدرسه تعطیل می‌شد، به مغازه ی او در خیابان کرفت می‌دویدم و تا موقع ناهار آنجا می‌ماندم. با جعبه‌های خالی توی انبار بازی می‌کردم، منتظر او می‌شدم تا کارش را تمام کند. با بیوک آبی آسمانی او به خانه می‌رفتیم، و گاهی در مسیر اتومبیل می‌نشستیم و او سیگار چسترفیلدش را می‌کشید و به اخبار رادیو گوش می‌داد.
1 روز دیگر میچ آلبوم
خاک سپاری من، به عزاداران نگاه کن. بعضی شان حتی مرا خوب نمی‌شناختند، ولی آمده بودند. چرا؟ هرگز پرسیده ای وقتی دیگران می‌میرند چرا مردم جمع می‌شوند؟ چرا احساس می‌کنند باید این کار را بکنند؟
برای این که جان آدمیزاد، در عمق وجودش می‌داند که همه ی زندگی‌ها همدیگر را قطع می‌کنند. این که مرگ فقط یکی را نمی‌برد، وقتی مرگ کسی را می‌برد، شخص دیگری را نمی‌برد. در فاصله ی کوتاه بین برده شدن و برده نشدن، زندگی خیلی‌ها عوض می‌شود. می‌گویی باید تو به جای من می‌مردی. ولی در طول زندگی ام روی زمین، انسان هایی هم به جای من مرده اند. هر روز این اتفاق می‌افتد. وقتی صاعقه یک دقیقه بعد از رفتن تو می‌زند، یا هواپیمایی سقوط می‌کند که ممکن بود تو در آن باشی. وقتی همکارت مریض می‌شود و تو نمی‌شوی. فکر می‌کنیم این چیزها تصادفی است. ولی برای همه شان تعادل وجود دارد. یکی می‌پژمرد; دیگری رشد و نمو می‌کند. تولد و مرگ بخشی از یک کل است.
در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
سال 1979 است. در استادیوم براندیس مسابقه بسکتبالی در جریان است. تیم ما بازی خوبی را به نمایش می‌گذارد. دانشجویان فریاد شادی سرداده اند و تشویق می‌کنند. «ما اول می‌شیم.» موری هم در همان نزدیکی نشسته است. حیرت زده به نظر می‌رسد. در لحظه ای در میان فریاد «ما اول می‌شیم» دانشجویان، موری از جایش بلند می‌شود و فریاد می‌کشد: «مگر دوم شدن چه اشکالی دارد؟»
دانشجویان نگاهش می‌کنند. صدایشان را پایین می‌آورند. موری سر جایش می‌نشیند، لبخند پیروزی می‌زند.
/ از ترجمه ی مهدی قراچه داغی
سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم
در کل زندگیم هرجا رفتم، انسان هایی را دیدم که مدام خوهان بدست آورن کالاهای جدید بودند، اتومبیل جدید و… و تازه بعد میخواهند در مودش با تو حرف بزنند: حدس بزن چی خریدم؟ حدس بزن چی خریدم؟
میدانی تفسیر من از این قضیه چیست؟ این افراد به شدت تشنه عشق اند، اما به جای به دست آوردن خود عشق، جایگرین هایی برایش تعیین کرده اند. آنها مادیات را در آغوش کشیده اند به این امید و انتظار که مادیات هم آن‌ها را در آغوش بکشد. اما نمیتوانی مادیات را جایگزین عشق، مهر ، محبت، صمیمیت و رفاقت کنی. وقتی نیازمند عشق هستی نه پول میتواند این احساس را به تو بدهد و نه قدرت.
سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
وقتی آدم‌ها تهدید میشوند، احساس خطر میکنند، پست و تنگ نظر میشوند. این کاریست که فرهنگمان دارد با ما انجام میدهد. اقتصادمان. حتی آنهایی که شغل اقتصادی خوبی هم دارند، تهدید میشوند، چراکه نگران از دست دادن مشاغل شان هستند. وقتی تهدید میشوی دیگر حواست فقط و فقط به خودت است. پول را برای خودت خدا میکتی. کل فرهنگ ما همین است… سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی میچ آلبوم
وقتی آدم‌ها تهدید میشوند، احساس خطر میکنند، پست و تنگ نظر میشوند. این کاریست که فرهنگمان دارد با ما انجام میدهد. اقتصادمان. حتی آنهایی که شغل اقتصادی خوبی هم دارند، تهدید میشوند، چراکه نگران از دست دادن مشاغل شان هستند. وقتی تهدید میشوی دیگر حواست فقط و فقط به خودت است. پول را برای خودت خدا میکتی. کل فرهنگ ما همین است… سه‌شنبه‌ها با موری میچ آلبوم