آن روز پس از صرف صبحانه با بوسیدن عزیز جون راهی دانشگاه شدم. چون اولین روز ورودم به این محیط بود بیشتر جنبه آشنایی با دانشجویان همکلاس و استادان را به همراه داشت. در کلاس 1 ردیف دختران جوان و ردیف دیگر پسرها نشسته بودند. ابتدا در جمع پسرها معذب بودم چون تا کنون با جنس مذکر همکلاس نبودم از این رو برایم ناآشنا و ثقیل آمد ولی وقتی دختران دیگر را بیتفاوت دیدم کمی از استرس موجود کاسته شد. استاد خودش را معرفی کرد و از تک تک دانشجویان خواست که خودشان را معرفی کنند.