رمان ایرانی

عشق و 1 غرور

آن روز پس از صرف صبحانه با بوسیدن عزیز جون راهی دانشگاه شدم. چون اولین روز ورودم به این محیط بود بیشتر جنبه آشنایی با دانشجویان هم‌کلاس و استادان را به همراه داشت. در کلاس 1 ردیف دختران جوان و ردیف دیگر پسرها نشسته بودند. ابتدا در جمع پسرها معذب بودم چون تا کنون با جنس مذکر هم‌کلاس نبودم از این رو برایم ناآشنا و ثقیل آمد ولی وقتی دختران دیگر را بی‌تفاوت دیدم کمی از استرس موجود کاسته شد. استاد خودش را معرفی کرد و از تک تک دانشجویان خواست که خودشان را معرفی کنند.

پرسمان
9789642835614
۱۳۸۹
۳۳۶ صفحه
۵۰۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های زینب جباری
فرار از احساس
فرار از احساس با لبخند پیشنهادش را پذیرفتم. طبق رسمی که در روستایمان رواج داشت. طبق‌هایی از گل و میوه و شیرینی و البته نقل و آجیل و هدایایی از عروس و داماد را با سینی‌هایی پهن که با ساتن سفید تزئین شده بود، چند تن از دختران جوان در محوطه جشن بر سر گرفته و آن را دور مهمانان می‌گرداندند و در ...
پیانوی زندگی
پیانوی زندگی ـ خواهش می‌کنم حرف از علاقه نزن! بعد از اون همه ماجرای عاشقانه‌ای که طرفدارهای عزیزت هر لحظه با تماس وقت و بی‌وقت با خونه و تلفن همراهت داشتند، دیگه نمی‌خوام حرفی از علاقه و مهر و محبت بشنوم. همه چی بین ما تموم شده! الان هم تا تولد بچه باهات موندم، نه چیز دیگه!
مشاهده تمام رمان های زینب جباری
مجموعه‌ها