مجموعه داستان خارجی

هذیان عقربه‌ها

... نمی‌دونم چه‌م شده... فکر کنم کمی خسته‌ام، آره این‌ها همه‌اش از خستگیه... راستی الان کجاست؟ یعنی به اتوبوس رسیده؟ به ساعت دیواری نیگا می‌کنم، اینجا چه خبره؟!... پس پاندول این ساعت کو؟!... حتما بازم افتاده پشت میز تلویزیون. خم می‌شم ببینم او پشته یا نه، با مغز می‌خورم زمین. سرم می‌خوره به دیوار پشت میز تلویزیون. دوباره خون از دماغم را می‌افته. دستمال رو می گیرم زیرش. سرم رو که می‌اندازم پایین، یه مشت سیم رو می‌بینم که چپ و راست رفتن تو شیکمم و نور از توشون رد میشه!... چشم‌ها رو از وحشت می‌بندم، یه نفس عمیق می‌کشم و دوباره باز می‌کنم، نور قطع شده ولی سیم‌ها هنوز تو دلم‌ان! با خودم می‌گم: «این‌ها همه‌اش از خستگیه»...

افراز
9789642433582
۱۳۹۰
۸۰ صفحه
۵۰۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فریبا خادمی
دایره است این‌که من می‌بینم
دایره است این‌که من می‌بینم اکنون که زندگی‌ام را تا این لحظه زیسته و به همه گوشه‌های آن سرزده‌ام، اکنون که می‌دانم آنچه را باید بدانم و خیلی چیزهاست که هنوز نمی‌دانم، به نظرم زندگی‌ام داستانی می‌آید بی‌آغاز و بی‌انجام. داستانی که بسان صدای بال پرستوها در فصل کوچ، به گوش‌ها آشناست و تکراری ولی با این همه، آمیزه‌ای است خیال‌انگیز از ماندن و رفتن، ...
سنجاقک‌های رستم‌آباد
سنجاقک‌های رستم‌آباد می‌توانستم یک نویسنده قابل باشم، یک خطاط برجسته و یا حتی یک پزشک متخصص ولی نشدم. نه این‌که نمی‌شد، نه، گذاشتم تا زندگی، با هر پیچ و تابش، برقصاندم، یک پاتیناژ شگفت‌انگیز که از من رقصده‌ای پر اعتنا ساخت که منم.
مشاهده تمام رمان های فریبا خادمی
مجموعه‌ها