خندیدم و در فضای عطر تنش غرق شدم که شنیدم گفت: وقتی رفتیم تهران بلافاصله میریم میگردیم دنبال یک خونه خوب نزدیک خونه خودمون که تا دایی اینها اومدند مقدمات کار رو فراهم کنیم. یک روز تاخیر هم عواقب داره! لبخندی زدم و بی اختیار پرسیدم : چه عواقبی؟! دوباره موهایم را بوسهباران کرد و نجواگونه گفت: یعنی تو نمیدونی؟!