مجموعه داستان خارجی

شوهر من و 3 داستان دیگر

(Aura cinque romanzi brevi)

گفتم:" دیگه نمی‌خوام پیش اون بری. دیگه نمی‌خوام ببینمش." و خم شدم روی او. اما او با یک حرکت هلم داد، گفت:" تو چه اهمیتی برام داری؟ تو هیچ چیز تازه‌ای برای من نداری، هیچی نداری که بتونه من رو جذب کنه. به مادرم و به مادر مادرم شباهت داری، و به تمام زن‌هایی که تو این خونه زندگی کردن. تو وقتی بچه بودی کتکت نزدن. از گرسنگی عذابت ندادن. مجبورت نکردن از صبح تا شب زیر آفتابی که پشت آدم رو می‌شکافه تو‌ی مزرعه کار کنی. آره، حضور تو به من راحتی و آرامش می‌ده، ولی فقط همین. نمی‌دونم چی‌کار کنم، ولی نمی‌تونم دوستت داشته باشم." با آرامشی ناگهانی پیپش را برداشت و به دقت پرش کرد و بعد روشنش کرد. گفت:" در ضمن، این بحث ‌ها بیهوده‌ست، این حرف‌ها بی‌اهمیته، ماریا خوشگله حامله‌ست."

نی
9789643129293
۱۳۸۶
۲۰۸ صفحه
۷۸۷ مشاهده
۰ نقل قول
ناتالیا گینزبرگ
صفحه نویسنده ناتالیا گینزبرگ
۱۳ رمان ناتالیا گینزبرگ نویسندهٔ مشهور ایتالیایی است که در آثارش به روابط خانوادگی، سیاست و فلسفه می‌پردازد. بسیاری از آثار گینزبرگ به فارسی ترجمه شده است. ناتالیا گینزبرگ در پالرمو به دنیا آمد و بیشتر عمر خود را در تورین گذراند. نام خانوادگی او در اصل لِوی بود که پس از ازدواجش با لئون گینزبرگ در سال ۱۹۳۸، نام خانوادگی شوهرش را به کار برد. گینزبرگ در سال ۱۹۶۴ در فیلم انجیل به روایت متی اثر پیر پائولو پازولینی نقش ایفا کرد. او ...
دیگر رمان‌های ناتالیا گینزبرگ
دیروزهای ما
دیروزهای ما آنا با شنیدن صدای خنده‌های او کم‌کم همه‌چیز را به یاد آورد، باغ و دیوارهای پوشیده از برگ پاپیتال همسایه روبه‌رو، فرانسه، رادیو... و بوته‌های ساحل و رودخانه، همه مانند وزش تند نسیمی به قلبش بازگشتند. ...
میکله عزیز
میکله عزیز
فضیلت‌های ناچیز
فضیلت‌های ناچیز تا آن‌جا که مربوط به تربیت بچه‌ها می‌شود، فکر می‌کنم که به آن‌ها نباید فضیلت‌های ناچیز، بلکه باید فضیلت‌های بزرگ را آموخت. نه صرفه‌جویی را؛ که سخاوت را و بی‌تفاوتی نسبت به پول را. نه احتیاط را؛ که شهامت و حقیر شمردن خط را. نه زیرکی را؛ که صراحت و عشق به واقعیت را. نه سیاست بازی را؛ که عشق ...
شوهرم
شوهرم بچه را با دستانش گرفت، بلند کرد و تکانش داد:«مرده.» و پرتش کرد گوشه تخت. صورتی دیدم کوچک و چروک مثل صورت چینی‌ها. زن‌ها او را در کهنه‌ای پشمی پیچیدند و بردند. ماریوچیا دیگر فریاد نمی‌زد. دراز کشیده بود و رنگش بسیار پریده بود و خون بی‌وقفه از بدنش می‌رفت. دیدم لکه خونی روی پیراهن من هم هست.
خانه لب دریا
خانه لب دریا حرفه‌ی من این است که بنویسم و من این کار را خوب بلدم و از خیلی وقت پیش. قاطعانه بگویم که چیزی درباره‌ی اینکه چه می‌توانم بنویسم نمی‌دانم. می‌دانم که نوشتن حرفه من است. وقتی که دست به نوشتن می‌زنم، بی‌اندازه احساس می‌کنم سرحالم و در راستای مطلبی حرکت می‌کنم که به نظرم می‌رسد از ته دل خوب می‌شناسمش. ابزاری ...
مشاهده تمام رمان های ناتالیا گینزبرگ
مجموعه‌ها