مجموعه داستان خارجی

خانه لب دریا

(Letteratura contemporanea ditalia)

حرفه‌ی من این است که بنویسم و من این کار را خوب بلدم و از خیلی وقت پیش. قاطعانه بگویم که چیزی درباره‌ی اینکه چه می‌توانم بنویسم نمی‌دانم. می‌دانم که نوشتن حرفه من است. وقتی که دست به نوشتن می‌زنم، بی‌اندازه احساس می‌کنم سرحالم و در راستای مطلبی حرکت می‌کنم که به نظرم می‌رسد از ته دل خوب می‌شناسمش. ابزاری را که به کار می‌گیرم که با من اخت‌اند و آشنا و احساس می‌کنم که درست توی چنگم است.

آوا نوشت
9786009189373
۱۳۹۱
۱۵۲ صفحه
۱۰۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
ناتالیا گینزبرگ
صفحه نویسنده ناتالیا گینزبرگ
۱۳ رمان ناتالیا گینزبرگ نویسندهٔ مشهور ایتالیایی است که در آثارش به روابط خانوادگی، سیاست و فلسفه می‌پردازد. بسیاری از آثار گینزبرگ به فارسی ترجمه شده است. ناتالیا گینزبرگ در پالرمو به دنیا آمد و بیشتر عمر خود را در تورین گذراند. نام خانوادگی او در اصل لِوی بود که پس از ازدواجش با لئون گینزبرگ در سال ۱۹۳۸، نام خانوادگی شوهرش را به کار برد. گینزبرگ در سال ۱۹۶۴ در فیلم انجیل به روایت متی اثر پیر پائولو پازولینی نقش ایفا کرد. او ...
دیگر رمان‌های ناتالیا گینزبرگ
چنین گذشت بر من
چنین گذشت بر من گینزبورگ در این کتاب خط حکایتی ملموس، پر حادثه و سرشار از ناگفته‌های دوست‌داشتنی انسان را دنبال می‌کند؛ خط بزرگی که موپاسان را به چخوف متصل می‌کند و به مانسفیلد می‌رسد.
شهر و خانه
شهر و خانه
هرگز از من مپرس (مجموعه مقالات) یادداشت‌های ادبی و هنری
هرگز از من مپرس (مجموعه مقالات) یادداشت‌های ادبی و هنری ناتالیا گینزبرگ در ایران نام شناخته‌شده‌ای‌ست، اما در این کتاب با چهره دیگری از او آشنا می‌شوید. در نگاه اول به نظر غریب می‌آید که کسی بخواهد با همان رویکردی درباره یک فیلم بنویسد که درباره «پیری» یا «کودکی» یا «ایمان»... او در این نوشته‌ها هیچ قیدی را نمی‌ّپذیرد: ...
منشی
منشی انریکو: شاید یاد بگیری اونو بشناسی و دوستش داشته باشی. تیتینا: بیش از اندازه می‌شناسمش. مدت‌هاست تو خونه‌امه. در کمال صداقت بهش گفتم اون مناسب من نیست. هیچ تغییری نکرده. غروری نداره. از این دخترهای مدرنه، بدون غرور، بدون هویت. دخترهایی که هرگز از هیچی شرم نمی‌کنن. جوون‌های امروز همه تحقیرهای عالمو می‌تونن بپذیرن، بدون این‌که رنگ از رخ‌شون بپره یا ...
شوهر من و 3 داستان دیگر
شوهر من و 3 داستان دیگر گفتم:" دیگه نمی‌خوام پیش اون بری. دیگه نمی‌خوام ببینمش." و خم شدم روی او. اما او با یک حرکت هلم داد، گفت:" تو چه اهمیتی برام داری؟ تو هیچ چیز تازه‌ای برای من نداری، هیچی نداری که بتونه من رو جذب کنه. به مادرم و به مادر مادرم شباهت داری، و به تمام زن‌هایی که تو این خونه زندگی کردن. ...
مشاهده تمام رمان های ناتالیا گینزبرگ
مجموعه‌ها