«بار دیگر سرش را روی نازبالش گذاشت تا به خواب برود. ولی در زیر آن پلکهای فروبسته، همچنان بیدار بود. و شوهرش هم میدانست که او بیدار است. میدانست که دارد خواب خود را مرور میکند. آنطور که واقعا خواب دیده بود، نه آنطور که برای او تعریف کرده بود. آری، همسرش چشمان خود را بسته بود. انگار دری را به روی او بسته بود و میخواست با رویای خود تنها بماند... .»