وقتی ربهکا به خانه رسید قبضهای اجارهخانهاش، که مبلغ اضافه شده بر آن برای ماههای قبل هم محاسبه شده بود، لوله شده در صندوق پستی در انتظارش بود، مثل مشتی که آماده ضربه زدن است. یا باید بیشتر کلینکس بگیرم یا یک دکترا، راه دیگهای نیست. فکر کرد سرش را داخل فر کند ولی فرش برقی بود. معشوقه ربهکا، هیلدا دیر به خانه آمد. هیلدا از جریان کارهای اون روزش پرسید «چه طور بود؟» «افتضاح» هیلدا گفت: «اهوم.» و به آرامی مشروبی قوی برای جفتشان درست کرد.