رمان خارجی

شطرنج‌باز

(Le joueur d echecs)

اشتفان تسوایگ گمان می‌کرد که دیگر نخواهند گذاشت آزادانه فکر کند و بنویسد، و پیش از مرگ شطرنج‌باز را نوشته و آن را در کشوی میز خود پنهان کرده بوده و هرگز گمان نمی‌کرده که این رمان بعد ار مرگ او چاپ و در کنار آثار ارزشمند و برجسته ادبیات جهان قرار خواهد گرفت.

محمد مجلسی
دنیای نو
9789641720683
۱۳۹۱
۱۱۲ صفحه
۱۲۱۵ مشاهده
۰ نقل قول
اشتفان تسوایگ
صفحه نویسنده اشتفان تسوایگ
۱۲ رمان اشتفان تسوایگ رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نویس و زندگینامه‌نویس اتریشی بود. وی با برآمد ناسیونال‌سوسیالیسم در آلمان و انضمام اتریش به آلمان، در سال ۱۹۳۴ ناچار به ترک اتریش شد و به لندن گریخت. پس از آغاز جنگ جهانی دوم، اشتفان تسوایگ تبعیت بریتانیا را پذیرفت ولی در لندن طاقت نیاورد و از طریق آمریکا، آرژانتین و پاراگوئه، سرانجام در سال ۱۹۴۰ به برزیل رفت. اشتفان تسوایگ در تاریخ ۲۳ فوریه ۱۹۴۳ میلادی، در تبعیدگاه خود در برزیل، به زندگی خود پایان ...
دیگر رمان‌های اشتفان تسوایگ
نابودی 1 قلب
نابودی 1 قلب
ماجرای جوانی 1 استاد (همراه با 24 ساعت از زندگانی 1 زن)
ماجرای جوانی 1 استاد (همراه با 24 ساعت از زندگانی 1 زن) حقیقت این است که این داستان از زبان استادی موهوم نقل می‌شود که در عهد جوانی فوق‌العاده عیاش و خوش‌گذران بوده است ولی پس از برخورد با حادثه‌ای که جریان آن را خود خواننده در این کتاب کشف خواهد کرد، به دستور اکید پدرش ناچار می‌شود تحصیلات عالی خود را در دانشگاه برلین ناتمام بگذارد و به یکی از دانشگاه‌های ...
ماری آنتوانت
ماری آنتوانت بیش 100 سال است که هر وقت از ماری آنتوانت سخن به میان می‌آید، گروهی با بدترین دشنام‌ها از او نام می‌برند و عده‌ای دیگر او را ملکه گران‌قدری می‌دانند که معصوم و پرهیزکار بوده، و در نهایت بی‌انصافی او را اعدام با گیوتین محکوم کرده‌اند. و هر دو گروه، دشنام‌گویان و ستایش‌گران، با تعصبی کم‌نظیر نظر و عقیده خود ...
مجموعه نامرئی
مجموعه نامرئی پیدا کردن آپارتمان او زحمتی نداشت. او در طبقه دوم یکی از آن خانه‌های جمع‌وجوری زندگی می‌کرد که احتمالا معماری بساز و بفروش در سال‌های شصت با عجله سرهم‌بندی کرده بود. در طبقه اول خانه آرایشگری درست‌کار و خوش‌نام زندگی می‌کرد. در طبقه دوم، دست چپ، نام کارمندی از کارمندان پست روی در برق می‌زد، و سرانجام دست راست، روی ...
جیب‌بر
جیب‌بر ... شهر زیبای پاریس در آن روز بهار هوای طرب‌انگیزی داشت، و رگباری که ساعتی قبل باریده بود به لطافت هوا می‌‌افزود، نزدیک ساعت 10 صبح کم‌کم ابرها کنار می‌رفتند و اشعه زرین آفتاب، درختان سرسبز و ساختمان‌ها را جلوه خاصی می‌بخشید. هنوز دوستانم از ورود من به پاریس اطلاع نداشتند و در آن روز من تنها و بیکار بودم ...
مشاهده تمام رمان های اشتفان تسوایگ
مجموعه‌ها