آلیوشا
وقتی الکسی به دوستان همکلاسی خود فکر میکرد با خود میگفت که کودکی آنان بسیار آرامتر از کودکی او بوده است. آنها مجبور نشده بودند که از دو وطن یکی را انتخاب کنند. آنها بیریشه نشده بودند. او شناور بود و نه پدر،نه مادرش هیچ کدام نمیتوانستند او را درک کنند. آلکسی به یاد سرایدار قبلیشان افتاد که همین دو ...
شبهای سپید روزهای خاکستری
خانم حوا
سیب سفید درختی. قند عسل!... سیب گلاب دارم...
چون آقای کک ریکو دو لامارتینیر حرکتی نکرد، حوا سیبی از جعبه کوچک برداشت و به سوی او دراز کرد. مرد وحشتزده روی برگرداند و از میان جمعیت فرار کرد.
دیگر هیچوقت آن زن را ندید و دیگر هیچوقت سوار قطار زیرزمینی نشد.
عنکبوت
این کتاب یک رمان و موضوع آن دربارة خانوادهای فرانسوی است که متشکل از یک مادر، یک برادر و سه خواهر جوان است. برادر خانواده از نزدیک شدن به زنها بیزار است و تمام روز را در خانه به نوشتن مطالب بیاهمیت و ترجمة کتاب میگذراند، این در حالی است که عاشقانه از دور خود جمع کردن خواهرانش لذت میبرد ...