نامه به 1 گروگان، که برای نخستین بار به فارسی ترجمه میشود، نشانگر ارزش انسان و عواطف اوست که حتی میان یک زندانی و زندانبان او، که به دو اردو و جهان ایدئولوژیکی متفاوت تعلق دارند، آنچه را جوهر اصلی زندگی است، یعنی روابط انسانی، حاکم میسازد.
۳۰ رمان
آنتوان دو سنتاگزوپری (۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ - ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴) نویسنده و خلبان اهل فرانسه بود. در ۱۹۴۳ شاهکار سنتاگزوپری به نام "شازده کوچولو" Le Petit Prince انتشار یافت که حوادث شگفتآنگیز آن با نکتههای دقیق و عمیق روانی همراه است. شازده کوچولو یکی از مهمترین آثار اگزوپری به شمار میرود که در قرن اخیر سوّمین کتاب پرخواننده جهان است. این اثر از حادثهای واقعی مایه گرفته که در دل شنهای صحرای موریتانی برای سنت اگزوپری روی دادهاست. خرابی دستگاه ...
شازده کوچولو (همراه با تولد شازده کوچولو)
شازده کوچولو حاصل احساس ناکامی آنتوان دوسنت اگزوپری در طراحی است. او کنار نوشتههای خود دائما پیکره یا صحنههایی میکشید. مثلا، پیش از رسیدن به چهره شازده کوچولو پیکره بچهای را که گاهی روی تپهای پر گل ایستاده، بر دهها کاغذ طرح زده است. در این کتاب علاوه بر ترجمه شیوای شازده کوچولو، برای نخستین بار مجموعه طرحهای اولیه نویسنده ...
پرواز شبانه
ریویر در اعماق وجود برای این مرد شجاع که گرفتار ترس شده بود احساس تاسف کرد. خلبان کوشید توضیح دهد.
ـ هیچچیز را نمیدیدم. شک نیست که اگر پیشتر میرفتم... شاید رادیو میگفت... اما چراغم ضعیف میشد و من دستهای خودم را هم نمیدیدم. سعی کردم چراغ پرواز را روشن کنم تا دست کم یک بال را ببینم اما چیزی ندیدم. ...
شاهزاده کوچک
پس، شب اول بر ماسهها، هزارها فرسنگ دور از آب و آبادی خوابیدم. تک افتادهتر از کشتی شکستهای بر کلکی در اقیانوس بودم. حالا تصور کنید صدای صرفه و ضعیفی که با دمیدن آفتاب بیدارم کرد تا چه اندازه دور از انتظار بود. صدا گفت: بیزحمت... برایم گوسفندی نقاشی کن!
ببخشید؟
برایم گوسفندی نقاشی کن...
انگار که صاعقه به من زده باشد بر ...
شازده کوچولو (دبیر)
شازده کوچولو ساکن سیارة کوچکی به اندازة یک خانة معمولی است و در آن جا گل بیهمتایی دارد که مایة همة عواطف و دلخوشیها و رنجهای اوست. خواننده اندک اندک با سرگذشت این موجود کوچولوی دوستداشتنی آشنا میشود و پی میبرد که چرا او روزی تصمیم به ترک وطن میگیرد و پس از عبور از شش سیاره به سیارة هفتم، ...
شازده کوچولو
یاد آن روزها بخیر، شش سال داشتم، در کتاب داستانهای واقعی - که در مورد جنگلی دستنخورده نوشته بودند - تصویر بسیار جالبی دیدم، یک مار بوآ که داشت حیوانی را قورت میداد. در آن کتاب خواندم که: «مارهای بوآ، شکارشان را بدون آن که در دهان له و لورده کنند، درسته میبلعند و بعد از آن چون نای جنبیدن ...