مجموعهای از سیزده معمای حل نشده به دست کاراگاهان جنایی پلیس که خانم مارپل با هوش و ذکاوتی سرشار این معماها را حل میکند. کلوپ سهشنبه شبها، محراب آستارته، شمشهای طلا، پیادهرو خونین، ندیمه، گیاه مرگ و... از این مجموعه هستند.
۱۱۳ رمان
بانو آگاتا کریستی، نویسنده انگلیسی داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستانهای عاشقانه و رومانتیک نیز نوشتهاست، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستانهای آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را بهعنوان یکی از مهمترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و ...
به طرف صفر
خانم آگاتا کریستی بدون شک پرآوازهترین نویسنده داستانهای پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستانهای او یک کاراگاه باهوش کوتاه قد و بذلهگوی بلژیکی به نام هرکول پوارو است که نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.
دختر سوم
خانم آگاتا کریستی بدون شک پرآوازهترین نویسنده داستانهای پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستانهای او یک کاراگاه باهوش کوتاه قد و بذلهگوی بلژیکی به نام هرکول پوارو است که نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.
قضیه نامههای عاشقانه
بهبه! حضرت اجل، جناب آقای جو!
ـ سلام، دوست عزیزم، جیمی مکگراث. تو کجا، اینجا کجا؟
بچههای «تور انحصاری کسل» برگشتند با کنجکاوی نگاه کردند. هفت تا زن بودند و سه تا مرد. زنها پکر و مغموم و مردها خیس عرق.
ظاهرا راهنمای گروه آقای کید، با دوستی قدیمی روبرو شده بود. همه افراد گروه آقای کید را دوست داشتند. ...
نمسیس فرشته انتقام و عدالت
(عشق احساس خطرناکی است. شاید خطرناکترین احساس آدمی باشد) این چیزی است که کسی به خانم مارپل، همان کارآگاه افسانهای آگاتا کریستی، میگوید و خانم مارپل به خاطر قتلی که اتفاق میافتد ناگریز میشود تا درباره این گفته و کسی که این سخنان به او مربوط میشد به تحقیق بپردازد.
معمای کارائیب
خانم مارپل با خودش گفت بعید نیست قبلا این قصه را برای فرد یا افراد دیگری در اینجا تعریف کرده باشد. در این صورت میتواند جزئیات قصه را از آن فرد بپرسد و مثلا بفهمد مردی که در آن عکس بوده چه شکلی بوه است. با خشنودی سر تکان داد و با خودش گفت همین میتواند نقطه شروع باشد...