مجموعه داستان خارجی

سفر خاک

انگار احساس گناه هم کردم. راه افتاد. او جلو و من از عقب، رفتیم. پشتمان افق خونین بود، سرتاسر به صورت نیم‌دایره، رگ‌مانند، تا حاشیه شمال و جنوب. از تنگه به دره زدیم. از بالا دود خانه‌های گلین را می‌شد دید. تک و توکی، فانوس روشن بود. خانه‌ها روی دامنه تپه‌ افتاده بودند، نامرتب و تو سری خورده. از کنار کلبه‌ای گذشتیم. دخترکی ته مانده اناری را گاز می‌زد. توی صورتش خونابه انار ماسیده بود. زنی ناردانه‌های پهن شده روی زمین را جمع می‌کرد. به انتهای دره رسیدیم. کمی پایین‌تر، رودخانه خشکی بود که سرتاسر آن از قلوه شن‌های ریز و درشت بود. زنی شلیته‌پوش به استقبال آمد. هوا بوی دود و پشکل و پهن می‌داد...

ثالث
9789643805289
۱۳۹۰
۱۰۰ صفحه
۲۶۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ابراهیم مهدی‌زاده
با دریا حرف می‌زد
با دریا حرف می‌زد دری گشوده، به ساحل بسته، تب نشسته به دریا، سکان بریده باد، دریای ملتهب دل، عبور هزار زورق شک، بر صخره و سنگ... ناخدای پیر دنبال جاشوان گمشده‌اش، تمام آب‌های جهان را رصد می‌کند...
راز خانه شکیب
راز خانه شکیب بیش‌تر به عکسی رنگ و رو رفته و قدیمی در قابی شکسته دز گوشه رف یا گنجه‌ای خاک خورده یا زیرزمین خانه‌ای متروک می‌ماند تا موجودات زنده‌ای مثل خانواده شکیب. این تصویر جاوید و ابدی از 4 صندلی در ایوانی مشرف بر دریا بودکه پس از گذشت سالیان دراز جای خالی دو صندلی آن توی ذوق می‌زد و بعدها، ذهن ...
مشاهده تمام رمان های ابراهیم مهدی‌زاده
مجموعه‌ها