" هجده ساله بودم که برای اولین بار، عشق چشمانم را با پرتوهای جادوییاش گشود و روحم را با انگشتان سوزانش لمس کرد، و سلما کرمی نخستین زنی بود که با زیباییاش روحم را بیدار کرد و مرا به باغ عاطفهی والا برد، آنجا که روزها چونان رویا میگذرند و شبهایش چونان جشن عروسی است. " جبران خلیل جبران رازهای تکان دهنده و اندوه اولین عشق را در این اثر جاودانه به زیبایی تصویر میکند.