۳۷ رمان
او در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳، در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در البشری، ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. مادرش زنی هنرمند بود که «کامله» نام داشت. مادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند. جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام «پیتر»، شش سال بزرگتر از ...
گزینه نامههای عاشقانه خلیل جبران و ماری هاسکل دلواپس شادمانی تو هستم
درباره خویشتن خویش اندیشیدن وحشتناک است. اما ابن تنها راه صمیمانه کار است. اندیشیدن درباره خویشتن خویشم بدانگونه که هستم، اندیشیدن به جنبههای زشتم، اندیشیدن به جنبههای زیبایم، و در شگفت شدن از آنها. چه آغازی میتواند محکمتر و استوارتر از این باشد؟ از چه چیزی میتوانم رشد خود را آغاز کنم جز از خویشتن خویشم؟
بالهای شکسته
" هجده ساله بودم که برای اولین بار، عشق چشمانم را با پرتوهای جادوییاش گشود و روحم را با انگشتان سوزانش لمس کرد، و سلما کرمی نخستین زنی بود که با زیباییاش روحم را بیدار کرد و مرا به باغ عاطفهی والا برد، آنجا که روزها چونان رویا میگذرند و شبهایش چونان جشن عروسی است. "
جبران خلیل جبران رازهای تکان ...
ارواح سرکش
چه نگون بخت است زنی که از بیخودی نوباوگی به خود میآید و خود را در خانهی مردی مییابد که مال و ثروتش را به پای او میریزد و با تمجید و ستایش او را به سوی خود جذب میکند، اما نمیتواند دلش را با شرارهی حیاتبخش عشق لمس کند و قادر نیست که روح او را از بادهی آسمانی ...
کاغذ سفید التایه
صدفی به صدف کناری خود گفت:من احساس درد زیادی در درونم میکنم، دردی که سنگین و گرد است.
صدف همسایه با رضایت و تکبر گفت:سپاس برای آسمانها و دریاها که من در درونم دردی احساس نمیکنم من از درون و بیرون خوب و سالم هستم.
خرچنگی که در آن لحظه از آنجا عبور میکرد صدای گفتوگوی آن دو را شنید...
نغمهها و موسیقی
ای زمین! چه زیبا و شگفتآوری!
در روشنایی به کمال میرسی و در برابر خورشید فروتنی میکنی.
و چون سایه شب بر چهرهات افتد زیباتر و زیباتر میشوی.
نغمههای صبح تو شنیدنی است و تسبیحات شب هنگام تو هراسانگیز است.
ای زمین!
تو به کمال رسیدهای!