ده سال از روزی که کوین مکنزی (مک) ناپدید شده، گذشته است. مک که تازه فارغالتحصیل شده و در دانشکدهی حقوق دوک ثبت نام کرده بود، یک روز آپارتمانش را ترک کرده و از آن به بعد دیگر هرگز کسی او را ندیده است. مک هر سال در روز مادر به مادرش تلفن میزند و هربار به او اطمینان خاطر میدهد که حالش خوب است ولی به سوالهای مادرش پاسخ نمیدهد و گوشی را میگذارد. حتی وقتی پدرش در واقعهی یازدهم سپتامبر کشته میشود، او به خانه برنمیگردد. کارولین، خواهر مک، که حالا بیست و شش ساله است و دو واقعهی غمانگیز در خانوادهاش داشته ـ ناپدیدشدن برادرش و فقدان پدرش ـ حالا متوجه شده است که نه او و نه مادرش تا مک را پیدا نکنند، قادر نخواهند بود با زندگیشان کنار بیایند. بنابراین تصمیم میگیرد هر طور شده پی ببرد چه بلایی سر مک آمده و چرا او خودش را از آنها پنهان کرده است. ولی در حین این جستجو ...