اگر یکی بیاید موهای دستش را بتراشد، یقین دارم میتواند چند قلممو بسازد. شاید برحسب اتفاق قلممو بیفتد دست نقاش هنرمندی از سردرد، طرحی تاریخی بیندازد روی بوم. عکس آدم گمنامی یا هر چیز دیگری که ممکن است مقدس باشد.
پشه بینی دراز (کتابهای طلایی 5)
در بیشتر داستانهای این مجموعه، که به قلم نویسندگان بزرگ نوشته شدهاند، مطالب آموزندهای درباره زندگی وجود دارد و به همین سبب این گونه داستانها هرگز نمیمیرند. داستان برای بچهها نوشته بیجانی نیست؛ در خیال بچهها جان میگیرد و با آنها زندگی میکند. امید است خواندن این داستانها با بچهها گستره دید و بلندپروازی و شجاعت ببخشد و یاس و ...
عادت عشق (داستانهای کوتاه جهان 10)
گریان و نالان خودم را روی تختخواب انداختم. منتظر بودم مثل همیشه که گریه میکردم، سراغم بیاید. منتظر بودم بیاید و مرا در آغوش بگیرد، سرم را روی سینهاش بگذارد، و با لحنی که مختص خودش بود، بگوید :«وای وای، این چه کاریه؟ این آقا کوچولو کیه که داره گریه میکنه؟»
پناهگاهی در جنگل
قریب به اتفاق داستانهاى مجموعهى پناهگاهی در جنگل، از طریق مضمون (تم) مشترکى به هم پیوستهاند تمى که هشدارى و تلنگرى است به اذهانى که به روزمرّگى عادت کردهاند هشدار اینکه زندگى ممکن است در آنى و لحظهاى چهره بىرحمش را عریان و روزمرّگى به ظاهر یکنواختش را آنچنان زیر و رو کند که در مواقعى حتى فاجعهبار و مصیبتزا ...
سن نفرتانگیز (مجموعه 8 شاهکار داستان کوتاه از نویسندگان بزرگ جهان)
میلان کوندرا نویسنده چک در جایی مینویسد:
تنها ادبیات است که میتواند ما را از بیرحمانهترین و ملالآورترین جنبه زندگی یعنی روزمرهگی دور کند. یک رمان خوب یا داستانهای کوتاه به راحتی میتواند ما را از ملال تعطیلات، بیهودگی، روزمرهگی و نکبت زنده بودن (به هر قیمت) و خیلی نکبتهای دیگر دور کند و لختی در هزارتوهای روابط پیچیده بین انسانها، ...
پرسه در حوالی داستان امروز (15 داستان از 15 نویسنده) مجموعه داستان
با نویسندههای این داستانها آشناییهای کوتاه یا طولانی و به علتهای مختلف و متفاوت داشتهام، برخیشان جوان بودهاند (یک نفرشان هجده ساله حتا) و برخیشان نزدیک به سنوسال خودم. به جز یکی هیچ کدام تاکنون کتابی منتشر نکردهاند، گرچه اغلبشان مجموعهیی اکنون آمادهی انتشار دارند.