اگر یکی بیاید موهای دستش را بتراشد، یقین دارم میتواند چند قلممو بسازد. شاید برحسب اتفاق قلممو بیفتد دست نقاش هنرمندی از سردرد، طرحی تاریخی بیندازد روی بوم. عکس آدم گمنامی یا هر چیز دیگری که ممکن است مقدس باشد.
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
80 سال داستان کوتاه ایرانی 1 (2 جلدی)
داستانهای مجموعه دو جلدی هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی، با مضمونها و سبکهای متنوعشان، نمایانگر گرایشهای نوشتاری مطرح در تاریخ ادبیات معاصر هستند. داستانهای انتخاب شده به نحوی در پی هم قرار گرفتهاند که خواننده به شکلی ملموس در جریان سیر تحول داستان کوتاه ایرانی قرار گیرد.
امیدواریم این مجموعه، دریچهای رو به باغ پردرخت داستاننویسی ایران بگشاید.
10 سپتامبر
دیروز تلفنات مرد. تنها آدمها نیستند که میمیرند... شمارههای تلفن هم میمیرند. هر کسی اعداد مهم در زندگی اش را فراموش میکند: شماره پاسپورت، شماره پلاک آخرین ماشینی که خریده، شماره پلاک ماشین دوستش، مسافت زمین تا ماه و آمار مردم شهری که آنجا زندگی میکند. من نیز همان اعداد را فراموش کردهام و به غیر از آن پنج رقم. ...
مرگ تاثیرگذار
فرمانده با خونسردی رفتن آنها را تماشا میکرد. او به همان اندازه که خودش را دچار مخاطره میکرد، دیگران را هم به خطر میانداخت. میگفت خیلیها کشته میشوند و این قانون جنگ است. اما افراد شجاع خیلی کمتر کشته میشوند...