اگر یکی بیاید موهای دستش را بتراشد، یقین دارم میتواند چند قلممو بسازد. شاید برحسب اتفاق قلممو بیفتد دست نقاش هنرمندی از سردرد، طرحی تاریخی بیندازد روی بوم. عکس آدم گمنامی یا هر چیز دیگری که ممکن است مقدس باشد.
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
لغتفروش (داستان نویسندگان زن جهان) مجموعه داستان
فورا زندانیاش را نزد نامزد انتخابات برد و همانطور که لوله تفنگ را به پشت گردن دختر فشار میداد به کلنل گفت: «این جادوگر را برایتان آوردم تا لغتهایش را پس بگیرید . مردانگیتان را به شما بازگرداند، کلنل.»
نقش 82 (داستانهای برگزیده جایزه هوشنگ گلشیری)
1 سرباز ساده ملکه
میخوام برم از ملکه بپرسم. میخوام هرچی میدونم رو واسش تعریف کنم و ازش بپرسم که چی درسته و چی غلط. اگه بهم چشمک بزنه، خوب، اون وقت دیگه توی دردسر افتادهم. این منم، سیموس تاد، متولد 1955، یه سرباز ساده ملکه و همین و بس. این اظهارنامه منه، هم صادقانه است و هم عین واقعیت. اگه با چشمای خودم ...
تعمید تفنگ
ابایی ندارد کتمان کند که با زنی که ازدواج کرده بود و همسرش به حساب میآمد به هم زده و دیگر از هم جدا شدهاند.مشکلی ندارد که بگوید آدرس خانهاش در چارلو تنلوند عوض شده. حذف نکات گوناگون رزومهاش کار آسانی است...
از متن کتاب