در نقطهای دور از من و بالای سرم، خطی طولانی از هواپیماهایی را دیدم که در ستون تیره واحدی پیش میرفتند؛ همه با سرعت یکسان، همه در یک مسیر، همه نزدیک به هم در پی هم میرفتند و آن ستون، از این سر آسمان، تا جایی که چشم کار میکرد، امتداد داشت. آن راه مختوم آنها برای پیشروی بود. گویی تندبادی آنها را یکجا بهپیش میراند. با دیدن این منظره بود که دریافتم شاهد چه چیزی هستم. من ابدیت را میدیدم.