لیلی و فرهاد از تپهای سنگلاخ و ناهموار بالا رفتند. نگاهی به اطراف کرده و سپس از دره کم عمق مقابلشان سرازیر شدند و به سوی تپهای که خانهای سنگی بر آن ساخته شده بود، خانهای که از دور دودکشهایش با دود غلیظی که از آنها به هوا بر میخواست، به را ه افتادند. جلوی در خانه روی سنگی نشستند تا خود را برای یک رویارویی شیرین و دلچسب دو عزیز آماده کنند. یقینا دیدار سایههای عشق دو عزیز که اینک پیوندی میان سایهها ایجاد گردیده بود، دل دو پیر مصیبتدیده را شاد مینمود.