۱۳ رمان
مجتبی بزرگ علوی از نثرنویسان برجسته ادبیات فارسی سده بیستم میلادی و مشهورترین نویسنده چپگرای ایران است. او که یکی از افراد گروه معروف ۵۳ نفر بود در آمادهسازی مجله دنیا با تقی ارانی همکاری میکرد و به روانشناسی زیگموند فروید و فلسفه مارکسیسم بسیار علاقهمند بود. علوی همچنین یکی از بنیانگذاران حزب توده ایران بود و آثار ادبی مشهوری را به رشته تحریر در آورد که از آن جمله میتوان به رمان «چشمهایش» و داستان کوتاه «چمدان»، اشاره کرد.
گیله مرد
آخ، این نکته بسیار اهمیت داشت! چه شده بود که دخترش نمیخواست با او دیگر در زیر یک بام زندگی کند؟ آیا شیرین هم از زشتی او در عذاب بود؟ دلش میخواست اشک بریزد، با چه تمسخری در محکمه به متهمینی که اشک میریختند مینگریست. حالا میفهمید که چقدر آدم راحت میشود، کاش میتوانست چشمانش را تر کند. آیا اشتباه ...
میرزا
خازن میآمد و میگفت:
ـ قهرمان بازی را بگذار کنار. پدرت را در میآورند. اینجا جایی است که ایمان فلک رفته به باد.
با وجودی که ماهها در حجرهام تمرین میکردم که از دشنام و تحقیر و ضرب و شتم خم به ابرو نیاورم، روزی تاب نیاوردم. تف به صورت او انداختم. به او گفتم:
ـ بیناموس!
این اسمی بود که فتنه به او ...
دیو دیو
تا بهحال تنها و بیکس بودم. حالا که دارم اینها را سرهم میکنم، کسی دارم. غمگساری دارم و احساس میکنم که دل هردومان برای هم میتپد. اگر کسی پیش من نیست که با او درد دل کنم، این یادداشتها که از روی آنها شرح زندگی خود را ترتیب میدهم، انیس و مونس من هستند.
سالاریها
اول از همه آقا موچول را به دار کشیدند. نوبت به بابا رسید. وقتی طناب را از دور کتها و کمر او باز کردند، به زمین پهن شد. نایب نگذاشت او را به دار بکشند. نفر بعدی جاهل مرد سر برهنهای بود که به ظاهر عمامه سبزش از سرش ربوده بودند. شال سبزش هنوز به کمرش بود.
کسی از میان جمعیت ...