در واقع به این جا آمدیم تا زندگی را شروع کنیم، چون کسی در اینجا نبود، غافل از این که در زندگی عشق هست و در عشق رنج و در رنج نفرت و در نفرت مرگ، و این چنین شد که برادرم مرد. یعنی زندگی باعث شد تا برادرم بمیرد.
این سگ میخواهد رکسانا را بخورد
گفتم: آقا مهران! به گمانم رویات یادت رفت.
گفت: بلی از یاد برفت کاوهخان. چون ئی قسم رویا در مملکت ما واقعی نی!
گفتم: چی واقعی نیست؟
گفت: رویایم.
گفتم: رویا که نباید واقعی باشد.
گفت: اگر افغان بودی میدانستی چی گپ میزنم.
گفتم: چی گپ میزنی؟
گفت: ملا عمر بهشت دارد.
گفتم: طالبان که دیگر نیست.
گفت: اما بهشت ...
بازی (مهندسی 1 رمان)
نویسنده نگاه تحسینآمیزی به هما که با گیلاسش بازی میکند، میاندازد و میگوید:
(هوم. که اینطور! پس شما هم دچار ملال هستید؟) و اضافه میکند:(پیشنهاد میکنم، البته بهتان بر نخورد، برای اینکه از ملال در بیایید اینبار سر هما بازی کنید.)
(ما مدتهاست سر هما بازی میکنیم جناب نویسنده! عجیب است که شما این را نمیدانید؟)
صابری با شیطنت دنباله حرف دوستش را ...
سوانح (احمد غزالی)
این حرف مشتمل است بر فصولی چند که به معانی عشق تعلق دارد اگر چه حدیث عشق در حروف و کلمه نگنجد. زیرا که آن معانی ابکار است و دست حروف به دامن خدر آن ابکار نرسد اگر چه ما را کار آن است که ابکار معانی را به ذکور حروف دهیم در خلوات کلام.
پس اگر در جمله این ...