رمان ایرانی

دختر مهاجر

از "دختر مهاجر" برایم بگو... او که میان دوست داشتن و رسم زمانه، می‌باید یکی را انتخاب می‌کرد. و او عشق را برگزید... و ایمان به عشق، در او جانی تازه دمید. تا همراه کس که دوستش دارد، بایستد و یکی شود... هر چند که این انتخاب برایش عواقبی نیز داشت! اثری تازه از نویسنده کتاب "افسانه"

شادان
9789647259217
۱۳۸۸
۴۴۲ صفحه
۱۹۹۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فریده نجفی (مشیری)
داغ گناه
داغ گناه
چشم‌های سرگردان
چشم‌های سرگردان
بر بال باد
بر بال باد
هرگز عاشق نشو مسیحا
هرگز عاشق نشو مسیحا من دیگر، بزرگی این دنیا را باور ندارم و فکر می‌کنم که بزرگی، در دستان تقدیر است. نگاه کن! خوب نگاه کن! ببین که چگونه سرانگشتان تقدیر تمامی ما را بازی می‌دهد و مثل طفلی بی‌پناه در هر گوشه‌ای که بخواهد، می‌نشاند. سرنوشت من و تو، امروز چه اندازه گره خورده است به سال‌های دورتر و آن هنگام که نه ...
مشاهده تمام رمان های فریده نجفی (مشیری)
مجموعه‌ها