رمان ایرانی

ویرانه‌های هوس

نمی‌دانم اینجا که ایستاده‌ام کجاست. امروز دیگر از دانستن و ندانستن گذشته‌ام. امروز دیگر می‌توانم بدون تلاطم، همه‌ی آن سال‌ها را مرور کنم. و شاید با مرور تمام آن خاطرات، خواستن‌ها و بدست آوردن‌ها را معنی کنم. من اینجا ایستاده ام و می‌دانم که در پشت سر، ویرانه‌ای بیش نیست: ویرانه‌ای ساخته از هوس!

شادان
9789647259446
۱۳۸۸
۴۱۶ صفحه
۳۵۶۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فریده نجفی (مشیری)
داغ گناه
داغ گناه
این یادداشت‌ها را برای تو می‌نویسم
این یادداشت‌ها را برای تو می‌نویسم برخی فکر می‌کنند چقدر دنیای من و زن‌هایی چون من کوچک است که با کوچکترین گوشه چشمی دل می‌سپاریم و تمامی غم‌ها فراموش می‌کنیم. اما من فکر می‌کند چقدر دنیای من و زن‌هایی چون من فراخ است و گسترده، که به راحتی می‌گذریم، می‌بخشیم و از بالا نگاه می‌کنیم. مگر من، یا هر زنی چون من از زندگی چه می‌خواهد؟ جز دوست‌داشتن و دوست‌داشته شدن؟ جز عشق ...
بر بال باد
بر بال باد
چشم‌های سرگردان
چشم‌های سرگردان
هرگز عاشق نشو مسیحا
هرگز عاشق نشو مسیحا من دیگر، بزرگی این دنیا را باور ندارم و فکر می‌کنم که بزرگی، در دستان تقدیر است. نگاه کن! خوب نگاه کن! ببین که چگونه سرانگشتان تقدیر تمامی ما را بازی می‌دهد و مثل طفلی بی‌پناه در هر گوشه‌ای که بخواهد، می‌نشاند. سرنوشت من و تو، امروز چه اندازه گره خورده است به سال‌های دورتر و آن هنگام که نه ...
مشاهده تمام رمان های فریده نجفی (مشیری)
مجموعه‌ها