زیر درخت سیب
روزها میگذشت و من همچنان منتظر بودم، تا این که یک روز به زنهایی فکر کردم که اینگونه فکرشان و زندگیشان را نابود کرده بودند. زنهایی که ماهها و سالها چشم به راه نامهای مانده بودند، اما سرانجام هیچکس برایشان نامهای نفرستاده بود. خودم را تصور کردم که سالهای زیادی گذشته است، موهایم دیگر سفید شدهاند و من همچنان منتظرم. ...
پاییز داغ
وقتی ازدواج کنند جایی نزدیک دریاچه سابوت میخریدند. نه خیلی نزدیک به والدین موری، و نه خیلی دور از آنها، البته آنجا فقط یک اقامتگاه تابستانی به حساب میآمد. بقیه اوقات باید هر جایی که او کار می کرد زندگی کنند. آنجا ممکن بود هر جایی باشد، پرو، عراق، یا نواحی شمال غرب. گریس از فکر این سفرها خوشش آمد ...
جان شیرین و 6 داستان دیگر
آن طرف رودخانه، یک گله درخت همیشه سبز تیره بود، احتمالا سرو آزاد، اما آنقدر دور بودند که نمیشد به یقین گفت. و حتا دورتر از آن، روی دامنهی تپهی دیگری، خانهای بود که از دور خیلی کوچک به نظر میرسید. رویش به طرف خانهی ما بود. ما هیچوقت به دیدنشان نرفتیمو با آنها آشنا نشدیم.
به چشم من شبیه خانهی ...
رویای مادرم
آلیس مونرو مدتها با چخوف مقایسه شده، جان آپدایک تولستوی را هم اضافه میکند، و ای. اس. بایات از گی دو موپاسان و فلوبر نام میبرد. مونرو بارها به عنوان بهترین نویسنده داستان کوتاه در زبان انگلیسی شناخته شده است. این کتاب دربردارنده پنج داستان از آلیس مونرو است.
زندگی عزیز
به هر حال باید بیلی به خانه میرفت، جکسون او را کشید و آنها توانستند دستهای او را به گردن خود بیندازند و او را با خود بکشند. خوشبختانه خانهاش از مدرسه زیاد دور نبود. آنها او را در خانه گذاشتند از پلهها پایین آمدند و بعد شروع به صحبت کردند.