طاهره خانم باریک با صورت زرد لاغر، دو تا ابروی وسمه کشیده پررنگ بالای چشمهای سیاه گود افتاده، همان طور قرآن میخواند و از وقتی قابله نرسیده زائو از حال رفت، کلام خدا را با تاکید بیشتری تلاوت می کرد. گویا امید از نرگس بریده بود. هر بار که نور میافتاد تو اتاق گویی طاهره خانم ملکهای بود مومیایی شده، مانده از قرون که گاه سری هم آرام تکان میداد. در سراپای سیاهش فقط روکش قلمکار رنگ باخته کتاب آسمانی رنگی داشت. گاه سرش را میبرد در گوشی بالشی که رها شده بود چیزی میگفت. و اتاق پر از صدای ناله نرگس بود و گردیدنش دور رختخواب و از حال رفتنش گاه به گاه. و بیتابی مادر ژاندرام، و دلواپسیاش از تاخیر افتخارالسادات قابله.