روزی، روزگاری در شهر (دری) که اشباح در آن رفت و آمد میکردند، چهار پسر بچه دست به عملی شجاعانه زدند و شانه به شانه یکدیگر پسرک عقب ماندهای را از چنگال مشتی قلدر ضعیفکش نجات دادند. کاری که بی آن که خود بدانند آنان را دگرگون کرد...
چیزهای ضروری 2 (2 جلدی)
بازشدن یک فروشگاه تازه به نام چیزهای ضروری در یک شهر کوچک به نام کاسل در ایالت مین جوششی در شهر پدیدار میکند. مدیر فروشگاه یک مرد میانسال خوش چهره و آقامنش به نام لیلاند گرانت است که به نظر میرسد همیشه چیزی در فروشگاهش دارد که دقیقا مناسب خواسته یکی از اهالی شهر است. چیزهای متنوع از بلیت مسابقه ...
چیزهای ضروری 1 (2 جلدی)
بازشدن یک فروشگاه تازه به نام چیزهای ضروری در یک شهر کوچک به نام کاسل در ایالت مین جوششی در شهر پدیدار میکند. مدیر فروشگاه یک مرد میانسال خوش چهره و آقامنش به نام لیلاند گرانت است که به نظر میرسد همیشه چیزی در فروشگاهش دارد که دقیقا مناسب خواسته یکی از اهالی شهر است. چیزهای متنوع از بلیت مسابقه ...
کوجو
زندگی برای دونا ترنتون یکنواخت شده بود. هر روز تمام وقتش را با فرزند سه سالهاش میگذراند. چیزی در آن دهکده کوچک برایش جذاب نبود. تازه دنیا هر روز بخش بیشتری از حضور پسرش را از او میگرفت. امسال تد به مهد کودک میرفت، بعد هم دبستان و بعد دبیرستان...
ناگهان پایش لغزید. چگونه در آن دام فرو رفت، خودش هم ...
شیوه تنفس
مردی با کت و شلوار مشکی
شاید در آینده کسی دستنوشتههایم را پیدا کند و آنها را بخواند. به عقیده من احتمال آن خیلی زیاد است، چون آدمها تمایل دارند بعد از مرگ همنوع خود از اسرار زندگی و مرگ او سر در بیاورند. بله، از همین رو مطمئنا روزی خاطراتم را خواهند خواند... ولی آیا کسی داستانم را باور خواهد کرد؟!
نه... تقریبا مطمئنم که هیچکس ...