روزی، روزگاری در شهر (دری) که اشباح در آن رفت و آمد میکردند، چهار پسر بچه دست به عملی شجاعانه زدند و شانه به شانه یکدیگر پسرک عقب ماندهای را از چنگال مشتی قلدر ضعیفکش نجات دادند. کاری که بی آن که خود بدانند آنان را دگرگون کرد...
7 تیرکش (برج تاریک 2)
این کتاب، دومین جلد از مجموعه کتاب 7 جلدی برج تاریک است. جلد سوم، سرزمین متروک، جزئیات نیمی از جست و جوی رولند، ادی و سوزانا در راه رسیدن به برج تاریک را شرح میدهد.
جلد دوم این مجموعه که طولانیتر از جلد اول است، سوالات بدون پاسخ بسیاری را مطرح میکند و اوج داستان در جلدهای بعدی رخ میدهد. اما ...
منطقه مرده
زمانی که جان اسمیت از کالج فارغالتحصیل شد، دیگر خیلی وقت بود که خاطره روی یخ افتادن ژانویه سال 1953 را فراموش کرده بود. حتی چند سال پیش از آن، یعنی وقتی که دبیرستان را تمام کرده بود، به سختی یادش میآمد که در آن اتفاق چه بلایی سرش آمده است. پدر و مادرش هم که اصلا از جریان خبر ...
غبرستان حیوانات خانگی
دکتر لوئیس کرید به همراه خانودهاش به خانهای در خارج از شهر نقل مکان میکند. در همسایگی این خانه، جود کرندال زندگی میکند که رابطه دوستی نزدیکی با لوئیس برقرار میکند. کمی دورتر از این خانه، قبرستانی وجود دارد که نام آن، بر اثر اشتباه املایی بچهها، غبرستان حیوانات خانگی گذاشته شده است. بچههای آن منطقه حیوانات خانوادگی خود را ...
مردی با کت و شلوار مشکی
شاید در آینده کسی دستنوشتههایم را پیدا کند و آنها را بخواند. به عقیده من احتمال آن خیلی زیاد است، چون آدمها تمایل دارند بعد از مرگ همنوع خود از اسرار زندگی و مرگ او سر در بیاورند. بله، از همین رو مطمئنا روزی خاطراتم را خواهند خواند... ولی آیا کسی داستانم را باور خواهد کرد؟!
نه... تقریبا مطمئنم که هیچکس ...
داستانهای پراکنده
برنت گلولهها را روی ریل سمت چپ ردیف کرد... کنار ریل به صف شدیم. گلولهها جلو چشمهای مصمممان میدرخشیدند. جان اولین کسی بود که صدای قطار را شنید، و وقتی به دستور برنت جلوتر رفتیم متوجه شدم دارم تند و تند زیر لب دعا میخواند. دووی کمی دورتر در سمت راست من ایستاد.
صدای غرش واگنهای قطار نزدیک شد، و کمی ...