بسته به جونم
راهی برات نبوده معین جز این که تو بری... باید مهلتی به خودتون بدی که جفتتون فرصت فراموشی داشته باشین! تو برو و حتی فکر نکن که راه دیگهای هم داشته باشی. همیشه از جهنم خدا حذر میکرد و حالا در میان زمهریرش داشت دست و پا میزد و راهی به جایی نداشت! در عنفوان سی و یک سالگی دلش ...
شاه ماهی
ماهنوش بغض کرد. هر چیزی را که در مورد کامران تجربه کرده بود، جز این حالت در هم شکستهی او را حالا میفهمید که به هیچ وجه تحمل دیدن چنین چیزی را ندارد. دلش داشت از غصه آب میشد. سرش از ناراحتی خم شد، دوباره یکی دو قطره اشک که به سختی جلوی فرو ریختنشان را میگرفت، از لای مژههایش ...
حاجی منم شریک
- گفتی اسمت چیه؟
از بین دندانهایی که چلیک چلیک بر هم میخورد، به زور نفس زدم "آوا!" و او با لحن همدلانهای نوید داد:
- چیزی نمونده، رسیدیم دیگه، معلومه حسابی سردت شدهها! و با سر انگشت به روبهرو اشاره کرد! نگاه ترسیدهام چسبید به در چوبی قدیمی خانه حاج مسلم، با گل میخهای برنجی خورشیدی رنگ از رو ...
قله قاف 2 (2 جلدی)
بزار 2 تا راز مگو رو برات فاش کنم که خیلی از زنا دیر بهش میرسن! اول اینکه، مردی رو برای زندگیت انتخاب کن که اگه عاشقشم نیستی لااقل بتونی یه روزی عاشقش بشی! دوم اینکه اگر تو هم عاشقش نیستی لااقل او عاشقت باشه. مانا مردا به راحتی عاشق نمیشن اما اگه شدن تا پای جون پاش میایستن...
یکی نبود 1 (2 جلدی)
ای روزگار، یادش بخیر! اون وقتا بازیهامون مثه امروزیا نبود، مشغولیت زمون بچگی ماهارو دیگه بچههای این دوره زمونه بلد نیستن. یادمه اون روزا دخترا تو خونه بازی میکردن، همین خالهبازی و کش بازی و یه پی دو پی...
پسرا گرگم به هوا و تیلهبازی و شاه دزد وزیر. شبای بلند زمستونی بزرگا جمع میشدن زیر کرسی، بچهها کنج پستویی ...