رمان ایرانی

قله قاف 2 (2 جلدی)

بزار 2 تا راز مگو رو برات فاش کنم که خیلی از زنا دیر بهش می‌رسن! اول این‌که، مردی رو برای زندگیت انتخاب کن که اگه عاشقشم نیستی لااقل بتونی یه روزی عاشقش بشی! دوم این‌که اگر تو هم عاشقش نیستی لااقل او عاشقت باشه. مانا مردا به راحتی عاشق نمی‌شن اما اگه شدن تا پای جون پاش می‌ایستن...

علی
9789641931362
۱۳۹۲
۵۶۸ صفحه
۲۲۳۸ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های عاطفه منجزی
تیه طلا
تیه طلا
تیه طلا
تیه طلا اون‌قدر جا خوردم که گوله جیوه از دستم ول شد روی زمین و قل خورد لای چمن‌کاری حیاط و دیگه گمش کردم! انگشترمم... دیگه انگشتر نبود و دیگه هیچ‌وقتم انگشتر نشد برام! جیوه طوری رینگ انگشتر طلامو خورده بود، که دیگه حتی نمی‌شد سرشو به هم جوش داد، یه بخشی از طلا رو جیوه از بین برده بود! انگشترمو خیلی ...
حاجی منم شریک
حاجی منم شریک - گفتی اسمت چیه؟ از بین دندان‌هایی که چلیک ‌چلیک بر هم می‌خورد، به زور نفس زدم "آوا!" و او با لحن همدلانه‌ای نوید داد: - چیزی نمونده، رسیدیم دیگه، معلومه حسابی سردت شده‌ها! و با سر انگشت به روبه‌رو اشاره کرد! نگاه ترسیده‌ام چسبید به در چوبی قدیمی خانه حاج مسلم، با گل میخ‌های برنجی خورشیدی ‌رنگ از رو ...
بسته به جونم
بسته به جونم راهی برات نبوده معین جز این که تو بری... باید مهلتی به خودتون بدی که جفت‌تون فرصت فراموشی داشته باشین! تو برو و حتی فکر نکن که راه دیگه‌ای هم داشته باشی. همیشه از جهنم خدا حذر می‌کرد و حالا در میان زمهریرش داشت دست و پا می‌زد و راهی به جایی نداشت! در عنفوان سی و یک سالگی دلش ...
لبخند خورشید
لبخند خورشید آذر خندید. مهتاب که دل پری داشت، خودش را انداخت روی مبل، سیبی برداشت، گازی به آن زد و با دهان پر ادامه داد: ـ به من می‌گه باید وکیل مجلس بشم، یکی نیست به خودش بگه،‌ مرد حسابی تو چی می‌گی دیگه! به نظر من دستش می‌رسید، نسل هر چی زنه از رو زمین برمی‌داشت. تقریبا یه کاری در ...
مشاهده تمام رمان های عاطفه منجزی
مجموعه‌ها