رمان ایرانی

سهیلا

اخوان
9789648586039
۱۳۸۸
۲۷۲ صفحه
۳۳۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فرح ندیمی
شراره
شراره عاقد شروع به خواندن خطبه‌ عقد کرد و پریوش روی سر شراره قند می‌سایید. شهین کنارش ایستاده بود و چشم از شراره بر نمی‌داشت. شراره بله گفت و همگی دست زدند. شراره اشک می‌ریخت و نمی‌توانست خودش را کنترل کند . برای او زندگی جدیدی شروع شده بود که برگشت نداشت.
صفورا
صفورا من خیلی سعی کردم، ناراحتی‌ها را از خودم دور کنم. به آنچه دارم و آنچه هستم، خشنود باشم، اما در این راه شکست خوردم. فکر کردم آدم‌ها، همانطور که آمده‌اند می‌روند و عشق و یادشان فراموش می‌شود. نمی‌دانستم که نمی‌روند و می‌مانند، ردشان می‌ماند. قلبشان را جا می‌گذارند، حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند. یاد ...
مشاهده تمام رمان های فرح ندیمی
مجموعه‌ها