رمان ایرانی

وصل و ناله

فریبا قلم را برداشت و اینطور نوشت: دیدم هر چی زبونم فریاد می‌کشه انگار هیچ‌کس گوشش نمی‌شنوه دیدم عجرز و التماسم دل کسی رو نمی‌لرزونه و آه و اشکم هیچ ترحمی‌رو تو سینه‌های سختشون نمی‌ندازه. دیدم تو نیومدی و حالمو نپرسیدی. دیدم اون جرات و شهامتی‌رو که ازش حرف‌ها می‌زدی ذره ذره می‌خواد تو وجودم آب بشه و از بین بره چون تو نیستی که باورش کنی و نذاری کسی از گل به فریبای درموندت حرفی بزنه...

9789643304706
۱۳۸۸
۷۹۲ صفحه
۱۷۷۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های انسیه تاجیک
هما بانو
هما بانو انگار همین دیروز بود که با سهراب و رشید از پی یکدیگر در دشت می‌دویدند و چه سر و صدایی راه می‌انداختند، رشید چنان خواهر را حمایت می‌کرد که گویی خودش است، عشق برادرانه او حقیقی بود و مهرش فراوان، یاد لقمه نان و ماست‌هایی که مادرش غازی می‌کرد و یکی یکی به دستشان می‌داد، آن روزها پدر خیلی سر ...
صبح دل‌داده
صبح دل‌داده
دختر کرد
دختر کرد
رقص آخر
رقص آخر عشق موهبتی است الهی با هزار رمز و ظرافت نهفته. برای رسیدن به لطف و گرمی آن می‌بایست غرامتی چه بسا گران پرداخت. به‌راستی سحری مجوسی و یا دل‌انگیزی و بی‌نیازی را در سرتاسر این کلمه می‌توان به‌راحتی احساس کرد. حرکات و ارتعاشات عشق با تمام هیجانات و دل‌نشینی و مانع‌های سخت چه زیبا و خواستنی بر رگ و پوست ...
مشاهده تمام رمان های انسیه تاجیک
مجموعه‌ها