رمان خارجی

رستاخیز

(Bockpcehne)

آخرین رمان رآلیستی له‌ف تالستوی که شاهکار دیگری از هنر ادبی او محسوب می‌شود و تالیف آن در سال 9881 آغاز و در 71 دسامبر 9981 به پایان رسیده است، رستاخیز نام دارد. کار تالیف این رمان ده سال طول کشیده است. تالستوی در این رمان نقایص و پلیدی‌های اجتماعی آن روز را که زندگیش بر پایه ظلم و بی‌عدالتی و ریاکاری استوار بوده، بر ملا می‌سازد. در این رمان خواننده با دو نوع رستاخیز روبه‌رو می‌شود: یکی رستاخیزی که در وجود اشراف‌زاده‌ای پشیمان از کردار گذشته خویش ظاهر می‌گردد، یکی هم رستاخیزی که وجود زنی فر یب‌خورده پس از رسیدن به حد کمال معنوی پدید می‌آید. له‌ف تالستوی، بزرگترین رمان‌نویس و واقع‌گرای روسیه در خانواه‌ای اشرافی به دنیا آمد. او خود مالکی بزرگ بود. اما به مبارزه با بی‌دادگری‌ها و ستم‌کاری‌های طبقه خود پرداخت. او درباره بی‌عدالتی زندگی افراد، حقیقت بی‌رحمانه‌ای را آشکار کرد که تمام دنیا را تکان داد. هیچ یک از آثار تولستوی از حیث ژرف‌نگری و تجزیه و تحلیل روح بی‌دادگری و ستم‌کشیدگی انسان به پای رستاخیز نمی‌رسد.

توس
9789643157005
۱۳۸۹
۷۸۴ صفحه
۵۱۶۰ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
لئو تولستوی
صفحه نویسنده لئو تولستوی
۵۵ رمان لئو نیکلایویچ تولستوی (به روسی: Лев Никола́евич Толсто́й)، نویسنده و فعال سیاسی اجتماعی روس. زادروز وی (۹ سپتامبر ۱۸۲۸ میلادی) در یاسنایا پالیانا[۳] از توابع تولا است . تولستوی در روز (۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ میلادی) درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد. تولستوی یکی از مشهورترین نویسندگان و بزرگ‌ترین شخصیت‌های تاریخ روسیه است. رمان‌های جنگ و صلح و آنا کارنینا جایگاه او را در بالاترین ردهٔ ادبیات داستانی جهان تثبیت کرده‌اند. لئو نیکلایوویچ تولستوی به‌حدی در کشورش مشهور ...
دیگر رمان‌های لئو تولستوی
اسب‌ها و انسان‌ها
اسب‌ها و انسان‌ها
پدر سرگی
پدر سرگی مادر همراه پسرش رفت و یک ماه بعد نوجوان شفا یافت. و در آن ناحیه معروف شد که نفس مقدس پیر پارسا پدر سرگی (و این لقب تازه او بود) شفابخش است. از آن به بعد هفته‌ای نمی‌گذشت که حاجت‌مندانی به نزد او نیایند و بیماران خود را نیاورند و از او شفا نخواهند و چون یک بار تسلیم شده ...
قصه‌ها و افسانه‌ها
قصه‌ها و افسانه‌ها
شیطان
شیطان دو جور زندگی برای من ممکن است. یکی آن که با لیزا شروع کردم، زندگی، خدمت و ادراره ملک و فرزندداری همراه با احترام مردم. اگر این زندگی را می‌پسندم جایی برای ستپانیدا نیست. بایست همان‌طور که گفتم او را از این جا دور کنم یا از میانش بردارم، باید که او نباشد... زندگی دیگر همین است. این که ستپانیدا را ...
پالیکوشکا
پالیکوشکا افراد حاضر در محل تعریف می‌کردند: ایلیت با همان طنابی که از گهواره باز شده بود، حال با پیراهنی و شلواری به تن و با کلاهی از سر افتاده، از تیر آویزان بود. پاهایش نزدیک به زمین، اما آثار و نشانه‌ای از حیات در او دیده نمی‌شد. آپولینا که در بهت و حیرت غرق بود برای چندمین بار به طرف پله‌ها ...
مشاهده تمام رمان های لئو تولستوی
مجموعه‌ها