مجموعه داستان خارجی

پرها (داستان کوتاه)

(Where i am calling from)

رفیق کاری‌ام، باد، فران و من را به شام دعوت کرد. زنش را ندیده بودم، او هم فران را ندیده بود. از این نظر عین هم بودیم. اما باد و من دوست بودیم. و می‌دانستم که در خانه باد بچه کوچولوئی هم هست. آن موقعی که باد ما را به شام دعوت کرد، بچه احتمالا هفت ـ هشت ماهه بود. آن هشت ماه چه؟ هی، از آن وقت تا حالا چی شد؟ روزی را که باد با یک بسته سیگار برگ دراگ استوری بود. داچ‌مستر. اما دور هر سیگار برچسب قرمزی بود با یک لفاف که روی آن نوشته بود: پسر ئه! من سیگار برگ نمی‌کشم، اما به هر حال یکی برداشتم. باد گفت: «دو تا بردار.» بسته را تکان داد. «من هم سیگار برگ دوست ندارم. ایده‌ی اونه.» زن‌اش را می‌گفت: اولا.

تجربه
9789647204385
۱۳۸۱
۳۲ صفحه
۱۱۴۹ مشاهده
۰ نقل قول
ریموند کارور
صفحه نویسنده ریموند کارور
۱۰ رمان ریموند کِلِوی کاروِر جونیور نویسندهٔ داستان‌های کوتاه و شاعر آمریکایی بود. او یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم و هم‌چنین یکی از کسانی شمرده می‌شود که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دههٔ ۱۹۸۰ شده‌اند.
دیگر رمان‌های ریموند کارور
کلیسای جامع
کلیسای جامع آمریکای کارور آمریکای استیصال است. فرو رفته در غباری از درد و سرخوردگی. دنیایی که کارور خلق می‌کند دنیای آدم‌هایی است که رویاهای‌شان را از دست داده‌اند. با خواندن هر داستان کارور گویی پا به خیابانی گذاشته‌ایم به ظاهر آشنای آشنا، اما کمی پیش‌تر که می‌رویم احساس می‌کنیم سر هر پیچی خطری در کمین است، یا زمین زیر پایمان حالاست که به ...
در سانفرانسیسکو چه می‌کنی (داستان کوتاه)
در سانفرانسیسکو چه می‌کنی (داستان کوتاه) این ماجرا ربطی به من ندارد. مربوط به زن و شوهر جوانی است با سه تا بچه که اوایل تابستان گذشته اسباب‌کشی کردند و آمدند توی یکی از خانه‌های منطقه کار من. موضوعی که باعث شد دوباره به فکر آن‌ها بیفتم عکسی بود از مرد جوانی که یک‌شنبه‌ی گذشته توی روزنامه چاپ شده بود. طرف به خاطر این‌که توی سانفرانسیسکو ...
هر وقت کارم داشتی تلفن کن
هر وقت کارم داشتی تلفن کن داستان‌های کارور دریچه‌ای است به دنیای آدم های معمولی با همه تلخی‌ها و ناکامی‌ها و شادمانی‌های بی‌مقدار و ناامیدی‌هاشان. در دنیایی که همه درها را محکم به روی آدم می‌بندند و فرومایگی عامل غبطه آدم‌هاست. پنجره خیال کارور، پنجره جادویی داستان‌نویس امروزی است با پهنایی به وسعت دریا و به بی‌انتهایی کبود آسمان. آسمانی که هر کجا بروی همین رنگ ...
فیل (داستان کوتاه)
فیل (داستان کوتاه) پرنده‌ها صدا می‌کردند و چند اتومبیل توی بزرگراه از کنارم گذشتند. با خود گفتم برادر، امیدوارم تو هم خوش‌بخت باشی. امیدوارم بخت تو هم بگوید. وقتی گفت، طلب مرا هم فراموش نکن. به زن سابق‌ام هم فکر کردم، زنی که زمانی بی‌نهایت او را دوست داشتم. او زنده بود و، تا آنجا که دورادور از او خبر داشتم، حالش خوب ...
مشاهده تمام رمان های ریموند کارور
مجموعه‌ها