رمان خارجی

کلیسای جامع

(Cathedral)

آمریکای کارور آمریکای استیصال است. فرو رفته در غباری از درد و سرخوردگی. دنیایی که کارور خلق می‌کند دنیای آدم‌هایی است که رویاهای‌شان را از دست داده‌اند. با خواندن هر داستان کارور گویی پا به خیابانی گذاشته‌ایم به ظاهر آشنای آشنا، اما کمی پیش‌تر که می‌رویم احساس می‌کنیم سر هر پیچی خطری در کمین است، یا زمین زیر پایمان حالاست که به ناگهان دهان گشاید. باید مراقب بود. به آخر که می‌رسیم گر چه اغلب حادثه‌ای عجیب یا وحشتناک هم رخ نداده است باز احساس می‌کنیم که خرد و خسته‌ایم، گویا جایی کسی پتکی بر مغزمان کوفته است. به راستی چرا چنین تاثیری در ما می‌گذارد؟ ایجازش است یا چنانچه خود می‌گوید، اکراهش از بار کردن عاطفه بر کلمات؟ ما را در برابر تابلویی می‌نشاند که جابه‌جایش زدگی یا ریختگی دارد، نخ‌نما شده است، و پشت آن چیزی را می‌شود با یک نظر دید چیزی که از دیدنش و حشت می‌کنیم. به راستی چیست؟ روزمره‌گی است و بی بر و باری هستی؟ تنهایی آدم‌هاست؟ درماندگی است؟ یا هیچ نیست. خلا است که دلهره‌مان را برمی‌انگیزد؟

نیلوفر
9789644480645
۱۳۹۰
۳۲۸ صفحه
۱۶۰۲ مشاهده
۰ نقل قول
ریموند کارور
صفحه نویسنده ریموند کارور
۱۰ رمان ریموند کِلِوی کاروِر جونیور نویسندهٔ داستان‌های کوتاه و شاعر آمریکایی بود. او یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم و هم‌چنین یکی از کسانی شمرده می‌شود که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دههٔ ۱۹۸۰ شده‌اند.
دیگر رمان‌های ریموند کارور
پاکت‌ها و چند داستان دیگر
پاکت‌ها و چند داستان دیگر من نویسنده سیاسی نیستم. با این وجود از حمله‌ منتقدان دست راستی امریکا در امان نبودم. آن‌ها سرزنشم می‌کنند که چرا تصویر خندان‌تری از امریکا نکشیده‌ام. که چرا به اندازه کافی خوش‌بین نبوده‌ام و یا چرا داستان‌هایی می‌نویسم که در مورد آدم هایی است که در زندگی موفق نمی‌شوند... من داستان‌هایی می‌نویسم که نقل ملتی است بدبخت. آدم‌هایی که همیشه کسی ...
پرها (داستان کوتاه)
پرها (داستان کوتاه) رفیق کاری‌ام، باد، فران و من را به شام دعوت کرد. زنش را ندیده بودم، او هم فران را ندیده بود. از این نظر عین هم بودیم. اما باد و من دوست بودیم. و می‌دانستم که در خانه باد بچه کوچولوئی هم هست. آن موقعی که باد ما را به شام دعوت کرد، بچه احتمالا هفت ـ هشت ماهه بود. ...
فیل (داستان کوتاه)
فیل (داستان کوتاه) پرنده‌ها صدا می‌کردند و چند اتومبیل توی بزرگراه از کنارم گذشتند. با خود گفتم برادر، امیدوارم تو هم خوش‌بخت باشی. امیدوارم بخت تو هم بگوید. وقتی گفت، طلب مرا هم فراموش نکن. به زن سابق‌ام هم فکر کردم، زنی که زمانی بی‌نهایت او را دوست داشتم. او زنده بود و، تا آنجا که دورادور از او خبر داشتم، حالش خوب ...
در سانفرانسیسکو چه می‌کنی (داستان کوتاه)
در سانفرانسیسکو چه می‌کنی (داستان کوتاه) این ماجرا ربطی به من ندارد. مربوط به زن و شوهر جوانی است با سه تا بچه که اوایل تابستان گذشته اسباب‌کشی کردند و آمدند توی یکی از خانه‌های منطقه کار من. موضوعی که باعث شد دوباره به فکر آن‌ها بیفتم عکسی بود از مرد جوانی که یک‌شنبه‌ی گذشته توی روزنامه چاپ شده بود. طرف به خاطر این‌که توی سانفرانسیسکو ...
صمیمیت
صمیمیت می‌گوید چشم‌هام خیلی وقت پیش باز شدند، اما دیگه خیلی دیر بود. یک بار شانس تو چنگم بود اما از کف دادمش. حتی یک مدتی فکر می‌کردم بر می‌گردی. چرا هم‌چو فکری کردم؟ حتما عقل را از دست داده بودم. حالا هم اشک تو چشمام جمع شده، اما گریه نمی‌کنم که تو کیف نکنی...
مشاهده تمام رمان های ریموند کارور
مجموعه‌ها