دختر بویر احمدی
همه ساکت بودیم. من و رودابه در برابر آن همه چشم خجالت میکشیدیم به همه سلام کنیم اما نگاهمان هزاران جمله حرف داشتند. به یکدیگر خیره شدیم حتی پلک زدن را فراموش کرده بودیم که مبادا یک لحظه از هم غافل شویم. موجی از دلهره و اضطراب و هیجان توام با ذوق و شوق احاطهام کرده بود. هر دو یک ...
بهانهای برای ماندن
پدرم یک مزرعه کوچک و یک باغ داشت که با همان زندگی ماها رو که دو برادر بودیم و سه خواهر، میگذروند. من از همان دوران نوجوانی دوست داشتم ناخدای کشتی بشم، چون اغلب در تابستان که مدرسهها تعطیل میشد میرفتم چابهار، نزد داییم. از آنجا بود که به دریا علاقهمند شدم. کلاس ششم ابتدایی رو که تموم کردم داییم ...
خانه روبرو
بیشتر مردها در نخستین دیدار با زن یا دختری، دلداده زیبایی ظاهری او میشوند و به جمال معنویشان توجهای ندارند. این حقیقت قابل انکار نیست. بندرت مردی پیدا میشود که زن را از نظر جمال باطنی دوست بدارد و اگر برحسب تصادف به چنین کاری اقدام کرد، بیشک روزی پشیمان میشود و یا نگاهش دنبال این و آن است.
خیال عشق
باغ مارشال 2
با این که در کنار ناهید زندگی آرومی دارم. با این که این زن چنان خوش طینت و نظر بلنده که با آوردن اسم تو به خونهمون. گذشته و حال و آیندهام رو به هم گره زده، گرهی که حتی با دندون هم باز نمیشه؛ با این که از مال و منال دنیا بینیازم و از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردارم؛ ...