باغ مارشال 1
بشر موجود عجیبی است. تا وقتی که به آرزوهایش نرسیده خوشبختیاش را در رسیدن به خواستههایش میداند، اما زمانی که به آنچه که میخواهد میرسد، سعادت را در چیزهایی که هنوز به آن نرسیده و یا توانایی تصاحبش را ندارد میپردازد.
باغ مارشال 2
با این که در کنار ناهید زندگی آرومی دارم. با این که این زن چنان خوش طینت و نظر بلنده که با آوردن اسم تو به خونهمون. گذشته و حال و آیندهام رو به هم گره زده، گرهی که حتی با دندون هم باز نمیشه؛ با این که از مال و منال دنیا بینیازم و از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردارم؛ ...
درماندگان عشق
ـ ببخشین، ربابه خانم تشریف دارن؟
ـ آن زن قبل از اینکه جواب ما را بدهد، کنجکاوانه سر و وضع و قیافه ما را بررسی کرد و سپس گفت:
ـ بله! شماها کی هستین؟
گفتم: من دخترش هستم!
نمیدانم مادرم درباره من به او چه گفته بود؛ از نگاهش متوجه شدم تا نام مرا شنید، با نگاهی تحقیرآمیز به من گفت:
ـ حالا میآیی سراغ ...
قصه من و او
از یکی دو روز قبل زنی با دفتر کار و تلفن همراهم تماس گرفت.بعد از تعریف و تمجید از من و کتابهایم که منتشر شده بود خودش را همسر فلان استاد دانشگاه معرفی کرد که دستی به قلم داشت و حاصل نوشتههای
شوهرش مورد توجه کسانی است که اهل مطالعه و قلم وکتاب هستند.بدوت اینکه به ذهنم فشار بیارم استاد ...