نامههای پراکنده که درد دلهای اجتماعی زنی به شوهر سابقش، جوانی از گوشه زندان، و پدری به نوهاش است. به اضافه داستانی مرتبط بهنام بیگانهای در خانه خود.
قصه من و او
از یکی دو روز قبل زنی با دفتر کار و تلفن همراهم تماس گرفت.بعد از تعریف و تمجید از من و کتابهایم که منتشر شده بود خودش را همسر فلان استاد دانشگاه معرفی کرد که دستی به قلم داشت و حاصل نوشتههای
شوهرش مورد توجه کسانی است که اهل مطالعه و قلم وکتاب هستند.بدوت اینکه به ذهنم فشار بیارم استاد ...
مرهمی بر زخم کهنه
درماندگان عشق
ـ ببخشین، ربابه خانم تشریف دارن؟
ـ آن زن قبل از اینکه جواب ما را بدهد، کنجکاوانه سر و وضع و قیافه ما را بررسی کرد و سپس گفت:
ـ بله! شماها کی هستین؟
گفتم: من دخترش هستم!
نمیدانم مادرم درباره من به او چه گفته بود؛ از نگاهش متوجه شدم تا نام مرا شنید، با نگاهی تحقیرآمیز به من گفت:
ـ حالا میآیی سراغ ...
از دیاری به دیار دیگر
از دیاری به دیار دیگر رفتن، سعادت و خوشبختی به دنبال ندارد بلکه آنها سرگردانی هستند گمشده در دیار غربت. امروز غروب که آخرین سطرهای سرگذشتم را مینویسم از پنجره آپارتمان ناتان تماشاگر رودخانه تایمز هستم که مانند ماری خوش خط و خال به دور خودش میپیچید و می گوید:
هر کجا هستید باشید آسمان مال شماست پنجره، فکر، هوا، ...