رمان ایرانی

وعده دیدار با جوجو جستو (داستان کوتاه)

وعده دیدار با جوجو جتسو مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه پراکنده بهرام صادقی، نویسنده نام آشنای ادبیات داستانی و خالق آثار برجسته سنگر و قمقمه‌های خالی و ملکوت است که برای نخستین بار در قالب مجموعه داستان منتشر می‌شود. بهرام صادقی بدون شک متفاوت‌ترین داستان‌نویس ایرانی است که هم داستان شفاهی می‌گفته و هم مجموعه‌ای از داستان‌های بسیار متفاوت (هم از حیث مضمون و هم از حیث تکنیک) به یادگار گذاشته است. برای بهرام صادقی نگارش داستان با جوهره ناب داستانی مهم‌تر از پر کردن صفحات بوده و شاید بر اساس همین اصل بوده که که با مجموعه خلاقه و نابی روبه‌رو هستیم. به قول بهرام صادقی: در وهله اول باید داستان نوشت، داستان خالص، باید ساخت، به هر شکل و هر جور... فقط مهم این است که راست بگویی.

پژوهه
9789647772129
۱۳۸۳
۹۶ صفحه
۱۰۰۱ مشاهده
۰ نقل قول
بهرام صادقی
صفحه نویسنده بهرام صادقی
۷ رمان Bahram Sadeghi (born in Isfahan, Iran, 8 January 1937, died 3 January 1985), poet and noted modernist fiction writer of the 20th century, who explored new literary techniques with almost each piece he wrote. Sadeghi was the fourth and last child of a small retailer in Najaf-Ābād, near Isfahan, completed his elementary education in Najaf-Ābād in 1949, attended Adab High School in Isfahan for his secondary education. In 1955, he moved to Tehran, where he attended medical school at the ...
دیگر رمان‌های بهرام صادقی
سنگر و قمقمه‌های خالی
سنگر و قمقمه‌های خالی نعش را گذاشته بودند در دالان مسجد، خون‌آلود و لهیده، و کسی فرصت نکرده بود چیزی روش بیندازد. اما خون و گل خشکیده همه جایش را پوشانده بود. دالان از همیشه خاموش‌تر و غم‌زده‌تر بود. تاریک بود چراغی درش نمی‌سوخت. 2 مرد، به دیوار دالان، پشت در تکیه داده بودند، رو به روی هم. یکیشان می‌توانست، از شکاف در، خیابان ...
بازمانده‌های غریبی آشنا
بازمانده‌های غریبی آشنا .
ملکوت
ملکوت
سنگر و قمقمه‌های خالی
سنگر و قمقمه‌های خالی
سنگر و قمقمه‌های خالی
سنگر و قمقمه‌های خالی نعش را گذاشته بودند در دالان مسجد، خون‌آلود و لهیده، و کسی فرصت نکرده بود چیزی روش بیندازد. اما خون و گل خشکیده همه جایش را پوشانده بود. دالان از همیشه خاموش‌تر و غم‌زده‌تر بود. تاریک بود چراغی درش نمی‌سوخت. 2 مرد، به دیوار دالان، پشت در تکیه داده بودند، رو به روی هم. یکیشان می‌توانست، از شکاف در، خیابان ...
مشاهده تمام رمان های بهرام صادقی
مجموعه‌ها