باورهایش توسط دستان دختری که در دستان همسرش بود جان دادند و تمام رویاهایش نابود شدند به تلاشهای بیحاصلش برای به دست آوردن قلب همسرش اندیشید و اینکه در این نرد عشق او باخته بود و اینها چیزهایی بود که قلب او را به درد میآورد و حالا او به قلبی شکسته و آرزوهای نابود شده آن خانه را ترک میکرد.