سامانتا
چون از قبل تصمیم گرفتهاند که ما گناهکار هستیم، همیشه این اتفاق میافتد کارولین و نه تنها در مکزیکو. پلیس فکر میکند که میداند چه کسی مسئول است، بنابراین دیدگاه تونلی پیدا میکند؛ بقیه مظنونین را نادیده میگیرد و تمام مدارکی را که از حدس آنها حمایت نمیکند، بیاهمیت میشمارند...
خاطره
بعد از شانزده ازدواج، ماتیهارت متوجه میشود که شوهرش ـ وکیل معروف شیکاگو ـ یکبار دیگر به او خیانت میکند. اما بعد از اینکه جیک خانه را ترک میکند. بحران بزرگتری خانواده هارت را در برمیگیرد: ماتی اخبار هولناکی میشنود که زندگی همهی آنها را تغییر خواهد داد.
جیک با احساس گناه به سوی زنی که هرگز واقعا دوستش نداشت ...
آنجا نیست
فکر میکنم اسم من سامانتاس، فکر میکنم دختر شما هستم. با شنیدن این جملات از آن سوی تلفن، قلب کارولین از حرکت ایستاد و بیاختیار به یاد پانزده سال پیش، در مکزیک افتاد. شبی که دنیایش در هم فروریخت. سفر به مکزیک قرار بود سفری دلچسب و همچنین جشن دهمین سالگرد ازدواجشان باشد. اما در بازگشت از شب مهمانی، اثری ...