رمان ایرانی

تنهاترین ستاره شب

در طلوع صبح یکی از روزهای سرد و یخ‌زده پاییزی، در میان غرش رعد و برق و ریزش تند باران، زنی جوان با چهره‌ای پژمرده و بیمارگونه، از در آهنی بزرگی خارج گردید و قدم به خیابان نهاد. ساک کوچکی در دست‌های متورم و سرمازده‌اش خودنمایی می‌کرد. در حالی که آب قطره قطره از لا به لای موهای بلندش می‌چکید از خیابان خیس و مه‌آلود به تندی گذشت.

علم
9789644055669
۱۳۸۵
۷۳۶ صفحه
۱۳۸۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های نسرین ثامنی
تقدیر چنین بود
تقدیر چنین بود آسمان جامه‌ای نیلگون به تن داشت، نسیم عطرآگین بهاری پرندگان را از باده‌ی عشق سرمست می‌نمود و صدای چهچهه‌ی آنها حکایت از زیبایی زندگی داشت، و صدای وزش باد می‌رفت که در هیاهوی آوای پرندگان گم شود. آن روز بهار زیبایی و لطافت دیگری داشت زیرا عاطفه در جشن ساده و کوچکی که به مناسبت ازدواج او با کرامت برپا ...
تکیه بر باد
تکیه بر باد
بازیچه
بازیچه
باغ بی‌آواز
باغ بی‌آواز
از یاد رفته
از یاد رفته
مشاهده تمام رمان های نسرین ثامنی
مجموعه‌ها