تقدیر چنین بود
آسمان جامهای نیلگون به تن داشت، نسیم عطرآگین بهاری پرندگان را از بادهی عشق سرمست مینمود و صدای چهچههی آنها حکایت از زیبایی زندگی داشت، و صدای وزش باد میرفت که در هیاهوی آوای پرندگان گم شود. آن روز بهار زیبایی و لطافت دیگری داشت زیرا عاطفه در جشن ساده و کوچکی که به مناسبت ازدواج او با کرامت برپا ...
تکیه بر باد
تنهاترین ستاره شب
در طلوع صبح یکی از روزهای سرد و یخزده پاییزی، در میان غرش رعد و برق و ریزش تند باران، زنی جوان با چهرهای پژمرده و بیمارگونه، از در آهنی بزرگی خارج گردید و قدم به خیابان نهاد. ساک کوچکی در دستهای متورم و سرمازدهاش خودنمایی میکرد. در حالی که آب قطره قطره از لا به لای موهای بلندش میچکید ...
شب شیشهای
هنوز چند متری دور نشده که یکباره موتور به مانعی برخورد کرده و با آن سرعتی که دارد واژگون میشود. هر کدام به یک سو پرتاب میشوند. افشین به زحمت از زمین بلند میشود. پیشانی و آرنجش ضربه دیده است. یحیی هم از ناحیه کمر آسیب دیده است، افشین سعی میکند او را از زمین بلند کند اما یحیی دشنامی ...