به دقت وراندازش کردم. در ظاهرش چیز خاصی بود که آدم اگر حواسش هم نبود بیاختیار نگاهش به طرف او برمیگشت و به چنان خندهای میافتاد که دیگر نمیشد جلوی آن را گرفت. این اتفاقی بود که برای من هم افتاد.
۷۰ رمان
فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی نویسندهٔ مشهور و تاثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایوسکی ارائه کردند.
اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است، عصیان زده، بیمار و روان پریش. ابتدا، برای امرار معاش، به کار ترجمه پرداخت، و آثاری چون اوژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر شیلر را ترجمه کرد.
برادران کارامازوف پارمیس
«برادران، از گناه آدمها نهراسید، آدمی را در گناهش نیز دوست بدارید، چه این شباهت به محبت خداوند اوج محبت در زمین است. همه خلقت خداوند را دوست بدارید، هم کل آن را و هم هر دانه ریگ را. هر برگ را دوست بدارید، هر پرتوی نور خدا را. حیوانات را دوست بدارید، گیاهان را دوست بدارید، هر چیز را ...
تمساح
سرگذشت حقیقی مردی میانسال با ظاهری محترم و آبرومند که در یک پاساژ در کام تمساحی فرو میرود و ماجراهای پس از آن.
در سیزدهم ژانویه امسال (1865)، نیم ساعت بعد از ظهر النا ایوانوونا همسر دوست فرهیختهام ایوان ماتویچ که هم همکار هستیم و هم نسبت دوری با من دارد، هوس کرد که سه نفری به دیدن تمساحی برویم که ...
تحقیر و توهین شدهها
مردمان تهیدست و به معنی واقعی کلمه، بیچاره و بینوای داستایفسکی، با همه بینوایان نویسندههای دیگر، به ویژه نویسندههای اروپایی به کلی متفاوتند. درست است که گرسنگی سرمنشا همه شرارتها، بدطینتیها، فسادها، گمراهیهاست، اما تهیدستان داستایفسکی، در عین گرسنگی، فقر، بیماری و محرومیتها، ویژگیهای انسانیشان را از دست ندادهاند، نه تنها به جان هم نمیافتند، بلکه احساس همدلی و ابراز ...
برادران کارامازوف 2 (2 جلدی)
آلکسی فیودوروویچ کارامازوف پسر سوم یک مالک زمین ناحیه ما به نام فیودور پاولوویچ کارامازوف بود که (هنوز هم برخی او را به یاد دارند). پایان عمر اسرارآمیز و تاثرآورش در حدود سی سال پیش نام او را بر سر زبانها انداخت. من به موقع و در جای خود شرح آن را خواهم داد. اکنون تنها خاطرنشان میکنم که این ...
بیچارگان
بیچارگان، رمانی کوتاه در قالب مکاتبه، در زمستان 45-1844 نوشته و بازنویسی شد. در ماه مه داستایفسکی نسخه دستنویس رمان را به گریگاروویچ به امانت داد. گریگاروویچ دستنویس را نزد دوستش نکراسوف برد. هر دو با هم شروع به خواندن دستنویس کردند و سپیدهدم آن را به پایان رساندند و ساعت 4 صبح رفتند داستایفسکی را بیدار کردند و برای ...