پس از آنکه مدتی راه را طی کردند، از کوهی به کوه دیگر بالا رفته، بعد سرازیر شدند و از رودخانه گذشتند و به جاده صاف و همواری رسیدند. ژیلین مایل بود آن راههایی که پشت سر میگذارند با علامتی برای خود مشخص سازد، لیکن خونهای لخته شده در برابر دیدگانش مانع این کار میشد و از طرف دیگر هم قادر نبود سر خود را به عقب برگرداند...