افراد حاضر در محل تعریف میکردند: ایلیت با همان طنابی که از گهواره باز شده بود، حال با پیراهنی و شلواری به تن و با کلاهی از سر افتاده، از تیر آویزان بود. پاهایش نزدیک به زمین، اما آثار و نشانهای از حیات در او دیده نمیشد. آپولینا که در بهت و حیرت غرق بود برای چندمین بار به طرف پلهها دوید، ولی او را به محوطه راه ندادند. دختر بچهای فریاد زد: «مادر جان، سمگا خفه شد!»