تقدیر چنین بود
آسمان جامهای نیلگون به تن داشت، نسیم عطرآگین بهاری پرندگان را از بادهی عشق سرمست مینمود و صدای چهچههی آنها حکایت از زیبایی زندگی داشت، و صدای وزش باد میرفت که در هیاهوی آوای پرندگان گم شود. آن روز بهار زیبایی و لطافت دیگری داشت زیرا عاطفه در جشن ساده و کوچکی که به مناسبت ازدواج او با کرامت برپا ...
چشم انتظار
و اما عشق
هنگامی که چشمانت اشکی برای ریختن نداشته باشند، هنگامی که بغض گلویت را میفشارد اما قدرت فریاد زدن نداشته باشی، هنگامی که احساس تنهایی و پوچی به سراغت میآید، آنگاه دستهایت را رو به آسمان بگیر، چشمانت را ببند و با تمام وجود خدایت را صدا کن...