رمان خارجی

زنده‌ام که روایت کنم

(Vivir para contarla)

زنده‌ام که روایت کنم، بی‌شک، یکی از کتاب‌های انگشت‌شماری است، که طی دهه گذشته، میلیون‌ها نفر از شیفتگان ادبیات ناب و والا چشم به راهش بوده‌اند: بازآفرینی موجز دوران سرنوشت ساز زندگی گابریل گارسیا مارکز. در این روایت پرشور، نویسنده نامدار کلمبیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در 1982 خاطرات دوران کودکی، نوجوانی و نخستین سال‌های جوانی‌اش را، با صداقتی بی‌نظیر، به خواننده پیشکش می‌کند؛ سال‌هایی که تخیل بارورش را غنا بخشیدند و زمینه‌ساز پدیداری برخی از برجسته‌ترین و ماندگارترین داستان‌های کوتاه و رمان‌های زبان اسپانیایی شدند، که از جایگاه و اهمیتی بنیادین و اساسی برخوردارند. متنی که عرضه می‌شود. رمان یک زندگی است که از ورای صفحاتش گارسیا مارکز، با نثر شگفت انگیزش، پرسوناژ‌ها و ماجرا‌هایی را متجلی می‌سازد که شاهکارهایی همچون صد‌سال تنهایی، عشق در سال وبا، پاییز پدر سالار، کسی برای سرهنگ نامه نمی‌نویسد و ... را انباشته‌اند. برای علاقه‌مندان این نویسنده سترگ، زنده‌ام که روایت کنم، اثری است ضروری؛ زیرا بر دنیا داستانی مارکز پرتویی روشنی بخش می‌افکند و امکان رهیافتی نوین به جهان خیالی یکی از بزرگ‌ترین داستان نویسان معاصر را فراهم می‌سازد.

نی
9789641169079
۱۳۹۰
۶۹۶ صفحه
۱۰۸۴ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
گابریل گارسیا مارکز
صفحه نویسنده گابریل گارسیا مارکز
۸۰ رمان گابریل خوزه گارسیا مارکِز رمان‌نویس، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کند. او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور ...
دیگر رمان‌های گابریل گارسیا مارکز
سرهنگ کسی ندارد برایش نامه بنویسد
سرهنگ کسی ندارد برایش نامه بنویسد ... حالا آن پزشک جوان در پاکت محتوی روزنامه‌ها را گشوده و شروع به خواندن تیتر درشت آن کرد و سرهنگ نیز چشم از آن قفسه مربوطه برنمی‌داشت و منتظر بود ببیند که مامور پست کی مقابل آن‌ها می‌ایستد، اما پستچی این کار را نکرد، دکتر نیز خواندن روزنامه را قطع کرده و به سرهنگ و بعد به آن مامور ...
ساعت شوم
ساعت شوم پلیسی که پشت در را گرفته بود، در را باز کرد. تفنگش را قراول رفت و سوت کشید. 2 پلیس به طرف مهتابی دویدند و چندین تیر هوایی شلیک کردند. مردم دو طرف خیابان پراکنده شدند. در این وقت زنی شیون‌کنان از گوشه‌ای پیدا شد. شهردار مادر پپه آمادور را شناخت. با یک جست وارد قرارگاه شد. و از روی ...
سرگذشت 1 غریق
سرگذشت 1 غریق اگر کسی در یک میدان به امید گرفتن یک مرغ دریایی دراز بکشد، می‌تواند بی‌‌آن‌که موفق شود، تمام عمر را آن‌جا بماند. اما در فاصله 100مایلی ساحل مسئله فرق می‌کند. مرغ‌های دریا، در خشکی، موجودات محافظه‌کاری هستند اما در دریا اطمینان بیشتری دارند. من آن‌قدر بی‌حرکت بودم که آن مرغک دریایی بازیگوش، که روی رانم نشسته بود، حتما فکر می‌کرد ...
پاییز پدرسالار (پیشوا)
پاییز پدرسالار (پیشوا) از لحاط ادبی مهم‌ترین کتاب من پاییز پدرسالار است. این اثر که همیشه دوست داشتم بنویسمش، مرا از گمنامی نجات داد. برای خلق این اثر بیش از 17 سال کار کردم.
کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد
کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد ... حالا آن پزشک جوان در پاکت محتوی روزنامه‌ها را گشوده و شروع به خواندن تیتر درشت آن کرد و سرهنگ نیز چشم از آن قفسه مربوطه برنمی‌داشت و منتظر بود ببیند که مامور پست کی مقابل آن‌ها می‌ایستد، اما پستچی این کار را نکرد، دکتر نیز خواندن روزنامه را قطع کرده و به سرهنگ و بعد به آن مامور ...
مشاهده تمام رمان های گابریل گارسیا مارکز
مجموعه‌ها