مانولیتو به سفر میرود
تابستان امسال، اتفاق خارقالعادهای افتاد: پدرم تصمیم گرفت مرا با کامیونش به سفر ببرد. در جاده، پدرم حق نداشت حوصلهاش سر برود یا پشت فرمان بخوابد! پس برایش ماجراهایی را که در طول هفته ژاپن در فروشگاه پیش آمده بود، تعریف کردم. پدرم مرا با آلیسیای زیبا و مارسیال خطرناک آشنا کرد. ولی یک شب، ناپدید شد. آن وقت، با ...
مجموعه ماجراهای مانولیتو (7 جلدی)
اسم من مانولیتوست، بهم میگویند عینکی. یک عیب دارم. یک بند حرف میزنم. یک روز مادرم مرا پیش خانم اسپرانزا، روانشناس مدرسهمان برد. زندگیام را برایش تعریف کردم: پدربزرگم با این که خروپف میکند، خیلی معرکه است. دوستان صمیمیام گوش گنده خائن، پاکیتو مدینای فضایی و ییهاد قلدر نام دارند. به براد کوچکم هم جونور میگویم. دلم میخواهد پادشاه بشوم ...
مانولیتو
اسم من مانولیتوست، بهم میگویند عینکی. یک عیب دارم. یک بند حرف میزنم. یک روز مادرم مرا پیش خانم اسپرانزا، روانشناس مدرسهمان برد. زندگیام را برایش تعریف کردم: پدربزرگم با این که خروپف میکند، خیلی معرکه است. دوستان صمیمیام گوش گنده خائن، پاکیتو مدینای فضایی و ییهاد قلدر نام دارند. به براد کوچکم هم جونور میگویم. دلم میخواهد پادشاه بشوم ...
تعطیلات خوش بگذرد مانولیتو
تابستان امسال جایی نرفتم. ولی دوستانم برایم کارت پستال میفرستادند. نزدیک بود که من بهترین شناگر عالم بشوم. اما، جونور چیزی نمانده بود که غرق شود. نامزد نروژی داییام نیکلاس به دیدن ما آمد . در جشن رقص محله، پدر بزرگم دندان مصنوعیاش را گم کرد. راستی، میدانی که با موتارد دوست شدم؟ اگر این کتاب را بخوانی، کمتر از ...