مجموعه ماجراهای مانولیتو (7 جلدی)
اسم من مانولیتوست، بهم میگویند عینکی. یک عیب دارم. یک بند حرف میزنم. یک روز مادرم مرا پیش خانم اسپرانزا، روانشناس مدرسهمان برد. زندگیام را برایش تعریف کردم: پدربزرگم با این که خروپف میکند، خیلی معرکه است. دوستان صمیمیام گوش گنده خائن، پاکیتو مدینای فضایی و ییهاد قلدر نام دارند. به براد کوچکم هم جونور میگویم. دلم میخواهد پادشاه بشوم ...
مانولیتو
اسم من مانولیتوست، بهم میگویند عینکی. یک عیب دارم. یک بند حرف میزنم. یک روز مادرم مرا پیش خانم اسپرانزا، روانشناس مدرسهمان برد. زندگیام را برایش تعریف کردم: پدربزرگم با این که خروپف میکند، خیلی معرکه است. دوستان صمیمیام گوش گنده خائن، پاکیتو مدینای فضایی و ییهاد قلدر نام دارند. به براد کوچکم هم جونور میگویم. دلم میخواهد پادشاه بشوم ...
مانولیتو به سفر میرود
تابستان امسال، اتفاق خارقالعادهای افتاد: پدرم تصمیم گرفت مرا با کامیونش به سفر ببرد. در جاده، پدرم حق نداشت حوصلهاش سر برود یا پشت فرمان بخوابد! پس برایش ماجراهایی را که در طول هفته ژاپن در فروشگاه پیش آمده بود، تعریف کردم. پدرم مرا با آلیسیای زیبا و مارسیال خطرناک آشنا کرد. ولی یک شب، ناپدید شد. آن وقت، با ...
سوپر مانولیتو
هشتسال و نیم سن دارم ولی در این چند ماه اخیر، آنقدر ماجراهای عجیب و غریب برایم اتفاق افتاده است که نمیدانم کدام را تعریف کنم. خب، اینها را برایت تعریف میکنم: با بهترین دوستانم، ییهاد و گوشگنده، گروه پاکثیفها را تشکیل دادیم؛ موهای جونور را کوتاه کردم و شبیه راهبهای تبتی شد؛ سوزانا شورت کثیفه نامزد من است ولی ...